- 1211
- 1000
- 1000
- 1000
صداهای پس از این لحظه را تا عصر عاشورا به ترتیب این چنین بشنو
مرثیه خوانی شب سوم محرم با صدای حسن خلج، سال 1394
متن شعر:
صداهای پس از این لحظه را تا عصر عاشورا به ترتیب اینچنین بشنو
و اول از همه سوت صداهای هزاران تیر را توی کمانها در کمین بشنو
صدای چک چک شمشیر
صدای کودکی که گفت در خیمه چرا کرده عمویم دیر
صدا وقتی کشید ارباب عمود خیمه را از زیر
صدای خسته ارباب : "هل من ناصرٍ "
ذیل صدای گریه یک کودک و بعدش صدای خوردن یک تیر
صدای بوسه خنجر
صدای خس خس حنجر
صدای "یا بُنَیَّ" یا غریب مادرِ ِمادر
صدای بوسه مادر صدای این غم دلچسب
صدای استخوانها و صدای تلخ نعل اسب
صدای هلهله ، غارت
صدای کیسه لبریز از خلخالها و زیور آلات گران قیمت
صدای دست روی گردن طفلی
صدای تیز سیلی خوردن طفلی
صدای گوشواره موقع کنده شدن از گوش
صدای خس خس سخت نفس وقتی که طفی میرود از هوش
صدای ممتد افتادن طفلی ز ناقه در بیابان و
صدای زجر وقتی میفشارد روی هم دندان به دندان و
صدای قرمز شلاق روی پیکر زخمی بیجان و
صدای گریه در کنج خرابه وقت خوابیدن
صدای خوردن سر بر زمین و حس ترسیدن
صدای بوسه های آبدار از گونه خشک پدر چیدن
به شوق آمدن بی هوش شد کم کم
و بعد از این صدای گریه اش خاموش شد کم کم
آخرین حسیست که از کار می افتد
و اینگونه صدای پاهای بابایش که می آید
رقیه پیش بابا با کبودیهاش زهراوار می افتد
حسین بن علی این طفل را می بیند و یاذ در و دیوار می افتد
متن شعر:
صداهای پس از این لحظه را تا عصر عاشورا به ترتیب اینچنین بشنو
و اول از همه سوت صداهای هزاران تیر را توی کمانها در کمین بشنو
صدای چک چک شمشیر
صدای کودکی که گفت در خیمه چرا کرده عمویم دیر
صدا وقتی کشید ارباب عمود خیمه را از زیر
صدای خسته ارباب : "هل من ناصرٍ "
ذیل صدای گریه یک کودک و بعدش صدای خوردن یک تیر
صدای بوسه خنجر
صدای خس خس حنجر
صدای "یا بُنَیَّ" یا غریب مادرِ ِمادر
صدای بوسه مادر صدای این غم دلچسب
صدای استخوانها و صدای تلخ نعل اسب
صدای هلهله ، غارت
صدای کیسه لبریز از خلخالها و زیور آلات گران قیمت
صدای دست روی گردن طفلی
صدای تیز سیلی خوردن طفلی
صدای گوشواره موقع کنده شدن از گوش
صدای خس خس سخت نفس وقتی که طفی میرود از هوش
صدای ممتد افتادن طفلی ز ناقه در بیابان و
صدای زجر وقتی میفشارد روی هم دندان به دندان و
صدای قرمز شلاق روی پیکر زخمی بیجان و
صدای گریه در کنج خرابه وقت خوابیدن
صدای خوردن سر بر زمین و حس ترسیدن
صدای بوسه های آبدار از گونه خشک پدر چیدن
به شوق آمدن بی هوش شد کم کم
و بعد از این صدای گریه اش خاموش شد کم کم
آخرین حسیست که از کار می افتد
و اینگونه صدای پاهای بابایش که می آید
رقیه پیش بابا با کبودیهاش زهراوار می افتد
حسین بن علی این طفل را می بیند و یاذ در و دیوار می افتد
کاربر مهمان