- 306
- 1000
- 1000
- 1000
شام وفات حضرت معصومه (س) 94 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شام وفات حضرت معصومه (س) با صدای میثم مطیعی، 1394
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - یک صبح مى شود که برایم دعا کنى؟ یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟ مرغ دل از قفس تن به درکشى در آسمان صحن و سرایت رها کنى ما را به پادشاهى عالم در آورى یعنى که در حریم بلندت گدا کنى امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى تا رستخیز بهرِ شفاعت چها کنى؟ تو زائر مدینهاى و طوس مى روى ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست با شاخ گل ترا به سوى خانه مىبرند کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست آرى حریم تو حرم اهل بیت شد حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
-
زمینه - تو رفتی و شد دلم کمطاقت شده سهم من فراق و حسرت الهی آخر فدات شه خواهر چقدر تنهایی تُو شهر غربت موندم من با غروبای مدینه آخه خواهر چطور آروم بشینه وقتی داره غریبیتُ میبینه، ای جانم (جانم جانم، رضا رضا یا رضا) شدم راهی تا کنارت باشم قرار باشی، قرارت باشم نشد دیدارت نصیبم اما امیدم این بود که یارت باشم عمر یاسِت با اینکه خیلی کمه اما جونم فدای رهبرمه اشک چشمام میخونه یا فاطمه، یا زهرا (زهرا زهرا، یا زهرا یا فاطمه) امون از غربت امون از غمها غریبه شیعه توی این دنیا هنوزم خونها میریزه نا حق به جرم عشق علی و زهرا شده شور حق تو دلها برپا برامون هر روز شده عاشورا تو رگهاست خون بُریر و عابس فدایی میشیم برای مولا چل روز، رفته، ولی هنوز زاریا داره، حال و هوای کرب و بلا ذکر، لبهاست، عزیز زهرا بیا، یا مولا (مولا مولا، عزیز زهرا بیا) شاعر : یوسف رحیمی
-
واحد - کجایی ببینی که مهمانت شده کوچه در کوچه حیرانت شنیدم غریبی، مگر خواهر نداری که باشد، پریشانت؟ آمد به لب جانم، آه ای رضا جان بی تو نمی مانم، آه ای رضا جان شبم گشته تارای مه عالم ندارم به جز اشک غم محرم بیا که من از دوریت مُردم آمد به لب جانم، آه ای رضا جان بی تو نمی مانم، آه ای رضا جان خیال تو از اهل قم راحت ندیدم از آنها به جز رحمت به جز لطف و مهمان نوازی ها ندیدم از این شهر با غیرت از غربت زینب، دلها بسوزد از داغ او هر شب، دلها بسوزد نه اینجا خبر بوده از دشنام نه سنگ آمده بر سرم از بام امان از غم کوفه و از شام آمد به لب جانم، آه ای رضا جان بی تو نمی مانم، آه ای رضا جان چه میشد دل از آن تو باشد نگاهم به چشمان تو باشد چه میشد که این لحظه آخر سرم روی دامان تو باشد سوزان تر از شمع و تنهاترینم بی تو در این جمع و تنها ترینم شده ماهت امشب هلالی تر شده لحن اشکم سوالی تر ولی گشته جای تو خالی تر آمد به لب جانم، آه ای رضا جان بی تو نمی مانم، آه ای رضا جان شاعر : رضا یزدانی
-
واحد تند - آستانبوس توایم اخت الرضا پای این سفره نمک پروده ایم ما فقط تنها به تو رو می زنیم ما فقط تنها به تو خوکرده ایم صحن آیینه پناه گریه هامان مسجد اعظم گواه عاشقی هاست هر که می آید به اینجا ناخودآگاه بر لبش با آه حسرت ذکر زهراست یک نظر لطف تو (بهجت) آفرین خاک پای تو (بهاءلدینی) است مرقد پاک تو تا روز جزا قبله گاه عالمان دینی است گریه کردم در کنار حوض صحنت هر محرم دسته های سینه زن را شانه امن ضریحت می شناسد حال اشک و بی قراری های من را شاعر: رضا یزدانی
تاکنون نظری ثبت نشده است.