- 723
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم 94 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم با صدای محمود کریمی، 1394
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - خورشیـدوار سـر کشد از دل شرارهام ای آسمـان بســوز بـه مـاه و ستارهام من چارهساز خلقم و با داغ فاطمه" افتــادهام ز پــا و ز کـف رفته چارهام آن تازیانههــا کـه به ناموس من زدند خـورده درسـت بــر جگــر پارهپارهام گویــی هـزار مرتبه جانم به لب رسید افتـاد چـون بـه بـازوی زهـرا نظارهام ای چاه غصههای علـی زخـم سینهات ای تـا ابـد شریـک غـم بــیشمارهام یک بـار کشـت نالهات از پشت در مرا غسل شبانـهات شـده مـرگ دوبارهام با آنکــه خــود غریبتر از خلق عالمم قبــر غــریب تــو شــده دارالزیـارهام بیتو چو شمع سوخته هی آب میشوم جــای نــفس ز سینـه برآیـد شرارهام وقتـی کـه یــاد روی کبـود تو میکنم افتـد بــدن بـه لرزه، چو آن گوشوارهام «میثم» پس از شهادت زهراست، یار من آه همیشــ? مــن و اشــک همــارهام شاعر : غلامرضا سازگار***در و ببند پسر عمو، بیا کنار ِ من بشینمن تو رو سیر نگاه کنم، که تنها میشی بعد از اینبیا با هم گریه کنیم، برا غم ِ فردای توتو برای دردای من، من برای دردای توبیا با هم گریه کنیم، محرم ِ گریه های منمن برا تو گریه کنم،تو گریه کن برای منفاطمه ات و می بخشی که از پا نشستم آقاجونمدتی ِ لباساتو خودم نشستم آقاجونمن که میرم به جای من دست سر بچه هات بکشبمیرم آشفته شدی یه دستی به موهات بکشحالا بیا با هم گریه کنیم تو برا من ، من برا توخدا نکرده نبینه فردا کسی گریه هاتوبیا با هم گریه کنیم،قربون ِ گریه کردنتدارم میمیرم برای ِ،زانو بغل گرفتنتبیا با هم گریه کنیم،حالا که امشب با منیشبا سر ِ مزار ِ من نمیشه فریاد بزنیبیا با هم گریه کنیم،حرف بزنیم با چشمامونیه لحظه ساکت گمونم بیدار شدن بچه هامون
-
زمینه - نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن چی شد اون خنده هات آخه یه حرفی بزنپر تب و تابه دل بی قرارم اگه تو بری زهرا جان کسی رو ندارمگل چادر گلدارت ، تب دستای تب دارت آتیشم زده نفست که خراب میشه مثل شمعی که آب میشهحال من بده نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن چی شد اون خنده هات آخه یه حرفی بزنتو که پریشونی دلخوشی کدومه برای علی بعد از تو همه چی تمومه شبا ساکت و بیداری ولی معلومه درد داری بین هر نفس پر اشک سکوت تو ، پر گریه قنوت تو کنج این قفسبیا امشب بذار خودتو جای من چه کنم فاطمه پاشو یه حرفی بزننه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن چی شد اون خنده هات آخه یه حرفی بزنبار غمت افتاد روی دوش زینب داری میگی اون اسرارو توی گوش زینبشب آخره و حالابی امون میشه گریه ت با دیدن حسین با این اشکای خاموشت می گیری توی آغوشت پیرهن حسیننفسات میگه این دم آخر حسین شده ورد لبت غریب مادر حسین
-
واحد - جنت که خود به نام شبستان فاطمه استسجاده ای به گوشه ایوان فاطمه استبال فرشتگان خدا غرق حسرت ِخاک گلیم حجره طفلان فاطمه استنام علی شده به عدد با نمک یکینام علی خودش زنمکدان فاطمه استفرمود مصطفی که فدایش شود پدرروحی که هست در تنم از آن فاطمه استوقتی که روح فاطمه در جسم احمد استجان علی و آل علی جان فاطمه استتنها نه جلوه گاه رخش مهر و ماه شدچشمان حیدر آینه گردان فاطمه استجایی که جود و بخشش پرودگار هستبخشش به روز حشر به فرمان فاطمه استعارف کسی شده است که زهراست قطب اوستفانی در ولی شدن عرفان فاطمه استاز جان خود به پای ولایت گذشته واسلام وامدار ز ایمان فاطمه استفرمانده قیام برای امام اوستظالم شکست خورده میدان فاطمه استبیداری و بصیرت و عزم و جهاد و فتحیک جلوه از ابهت طوفان فاطمه استکشتار نه! هدایت و هشیاری بشردر قلب ذره ای است که تابان فاطمه استدر سایه ولایت فرزند مرتضیایران سپاه حیدر و ایران فاطمه استعالم تمام ملک علی شیر لا فتی استایران میان این همه اُستان فاطمه استدر آستان قدس رضا نور مادری استیعنی رضا نگین سلیمان فاطمه استما سر بلند و سینه ستبر و سرآمدیماین اقتدار ما ز شهیدان فاطمه استبا این حساب قبر شهیدان بی پلاکپایین پای مرقد پنهان فاطمه استمشهور شد حسن به کرامت در اهل بیتخوان حسن نتیجه احسان فاطمه استعالم تمام بی سر و سامان کربلاستاما حسین بی سر و سامان فاطمه استآن که به او همه شهدا غبطه می خورندبا هر دو دست ، دست به دامان فاطمه استبخشیده می شوند همه با دو دست کهچون مصحف شریف به دستان فاطمه استتیغ کلام و خطبه زینب به شهر شامتفسیر آیه آیه قرآن فاطمه استحجت تمام کرد به آیات و محکماتاین اشک ها ز غربت برهان فاطمه استعشق علی چنان زده آتش به جان اودر مشتعل ز سینه سوزان فاطمه استدر بارگاه قدس که جای ملال نیستچشمان قدسیان همه گریان فاطمه استمانده است ذوالفقار علی در نیام صبرقلب خدای صبر پریشان فاطمه استشرمنده شد علی ز پیمبر که گفته بودشیر خدا همیشه نگهبان فاطمه استشاعر : حاج محمود کریمی
-
شور - حسین وای وای وای گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هستمبریدم! که در این دشت مرا کاری هستساربانا! مزنید این همه آواز رحیلکه در این دشت مرا قافله سالاری هست
تاکنون نظری ثبت نشده است.