- 142
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام موسی کاظم (ع) 1402 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شهادت امام موسی کاظم (ع) با صدا محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - با گریه با آه دمادم، مینویسند در ذیل مصحف، شرح ماتم مینویسند اندوه را با جوهر غم مینویسند این روضه را مثل محرَّم مینویسند کوچهبهکوچه مجلس ماتم گرفتند کرّوبیان با روضهخوانها، دم گرفتند آیات قرآن، حضرت موسیبنجعفر تسبیح ایمان، حضرت موسیبنجعفر آوای باران، حضرت موسیبنجعفر دردی و درمان، حضرت موسیبنجعفر! لبتشنهی عشق توام؛ باران عطا کن از دردمندان توام؛ درمان عطا کن نور چراغ شام تار مردم ما بوی دلانگیز بهار مردم ما بودی همیشه در کنار مردم ما خیلی گره خوردهست کار مردم ما گرچه گرفتاریم، یا بابالحوائج امّا تو را داریم؛ یا بابالحوائج! جز ذکر الله لبت، بسمی نداریم شیرینتر از نام شما، اسمی نداریم با حرز تو از صدبلا، قسمی نداریم ما ترس از بیماری جسمی نداریم بیماری ما، زندگی منهای روضهست راه علاج ما، دوقطره چای روضهست چشم مرا تر کن، زمان ربّناها لطفاً نگاهم کن میان این گداها پیچیده در هفت آسمانها این صداها: یا فاطمهمعصومهها و یا رضاها این خاک شد، ایران این خواهر برادر جان همه، قربان این خواهر برادر دریای رحمت! ما به موجت، خو گرفتیم از هرکسی جز خاندانت، رو گرفتیم در اوج بیماری ز تو، دارو گرفتیم ما نسخه را از ضامنآهو گرفتیم صحن رضاجان شما، دارالشّفا شد پای ضریحش، نُطق طفل لال، وا شد موسای طور غم! عصایت را شکستند با زجر تو، قلب رضایت را شکستند نامردها دست دعایت را شکستند زیر لگدها، ساق پایت را شکستند چیزی برای تو بهجز ماتم نمانده نای مناجاتی برایت هم نمانده شیعه هنوز از غصّهات تشویش دارد داغ تو را در سینه، بیش از پیش دارد سِندی ملعون، بد زبانش نیش دارد روی لبش، دشنام قوموخویش دارد داغ حسن در کنج زندان میچشیدی با ذکر مادر، درد پهلو میکشیدی در این قفس، بالوپری دیدم؟ ندیدم جز روضه، چیز دیگری دیدم؟ ندیدم زیر عبایت، پیکری دیدم؟ ندیدم جز استخوان لاغری دیدم؟ ندیدم داغ تو، ما را کشت ای فرزند زهرا! عَجِّل وفاتی خواندهای مانند زهرا با جوهر خوننامهات توقیع گردید اندوه تو در روضهها، توزیع گردید آیهبهآیه سورهات تقطیع گردید بر تخت پاره، پیکرت تشییع گردید با اینهمه، تو بیکفن ماندی؟ نماندی آقا! بدون پیرهن ماندی؟ نماندی
-
روضه - آه! با هر تنفّسش میشد حس کنی درد در جناغش را بشکند دست سِندی نامرد خرد کرد استخوان ساقش را بازهم جای شکر آن باقیست مصحفش را بههم نریخت کسی طرح لبهای نازنینش را با نوک پا، بههم نریخت کسی لحظهی جانسپردن او را خواهرش رووی تل نمیدیده با عصا هیچ نامسلمانی به سر و صورتش نکوبیده احدی در پی غنیمت نیست پیرهن از تنش، کسی نکشید بعد جاندادنش خداراشکر مرکبی، رووی پیکرش ندوید
-
زمینه - ابرا همه میبارن از آسمون میارن، پیراهن عزا رو دیدند همه هوای طوفان گریههای معصومه و رضا رو عمری، اسیر بند؛ بیجرم و بیگناه روزا، شبیه شب؛ شبها همه سیاه اینه نماز عشق، قد قامت الصّلاة نفس نداره شهر؛ نداره زندان، جان قفس پر از فرشتهس، بهجای زندانبان امشب دیگه راحت از دست صیّاد شد مرغ از قفس پر زد؛ زندونی، آزاد شد اون آتش نهفته داغ جوون گرفته، جونش رو دست آخر از بس دلش رو سوزوند لحظهبهلحظه میخوند، پهلو شکسته مادر مادر توو کوچه دید، دشمن رو سر راه خورشید رو میسوزوند روی کبود ماه اینه نماز عشق، قد قامت الصّلاة راه محبّت رو تا آخرش رفته دو گونهی نیلیش، به مادرش رفته زندون پر از عطر علی و اولاد شد مرغ از قفس پر زد؛ زندونی، آزاد شد رسمه توو سینهزنها حُسن ختام نوحه، گودال و اشک و نالهس امّا گریز امشب با اذن عمّه زینب به روضهی سهسالهس سرسخت، شبیه کوه؛ کوتاه، مثه یه آه ویرونه با صداش، شد قتلگاه شاه اینه نماز عشق، قد قامت الصّلاة هردو بدن تشییع با غلوزنجیر شد نه تنها این آقا، سهساله هم پیر شد شبیه ویرونه، زندون بغداد شد مرغ از قفس پر زد؛ زندونی، آزاد شد
-
زمینه - بزرگ شدم با عشق از عاقلی تا عشق توو کاظمین گفتم یا عاقلی، یا عشق من اگه تا عرش میپرم من اگه مجنون حیدرم مدیون اشکای مادر و سفرهی موسیبنجعفرم یهحاجت خستم که خالیه دستم به کاظمین تو دخیلمو بستم من اگه مسکین ایندرم از همه شاهنشاهان سرم همیشه حاجتروای از سفرهی موسیبنجعفرم
-
شور - حدیث عشق تو، دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غبار ماتم تو، آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را به نیمقطرهی اشک محبّتت ندهم اگر دهند به دستم، تمام عالم را به یُمن گریه برای تو، روز محشر هم خموش میکنم از اشک خود، جهنّم را اگر بناست دمی بیتو بگذرد عمرم هزاربار بمیرم، نبینم آندم را
-
واحد - با یاعلی، گرفته شور موسای فاطمه به طور با دست بسته مثل نور در بین محبس نمور همینکه زندانبانم، بیصدا میاد نمیبینم که سیلی از کجا میاد خلّصنی یارب؛ دلم تنگه از این زنجیر روو دستوپا خلّصنی یارب؛ دلم تنگه از این زندانبان بیحیا خلّصنی یارب؛ دلم تنگه از این سیلیهای بیهوا دلم تنگه، برا رضا از آسمون صدا میاد فریاد مرتضی میاد در ماتم غریب عشق معصومه با رضا میاد شکسته ساق پای ماه عالمین یه اربعین تازهست، راه کاظمین موسیبنجعفر! دلم خونه برا دردا و غصّههات موسیبنجعفر! دلم خونه برای زخمای دستوپات موسیبنجعفر! دلم خونه برا لختهخون روو لبات دلم خونه برا صدات وقت رهاشدن رسید با دست بسته، شد شهید با یاد دست بستهی زینب توو مجلس یزید همیشه بارون اشک، تووی کاظمین رسیده به ذکر ای تشنهلب، حسین سالار زینب! دلم تنگه؛ کجایی مظلوم مادرم؟! سالار زینب! دلم تنگه؛ چرا سایَت رفته از سرم؟! سالار زینب! دلم تنگه؛ ببین چی مونده از معجرم سالار زینب! برادرم
-
واحد - من کیستم؟! ولیّ خداوند اکبرم آیینهی تمامنمای پیمبرم آرام جان فاطمه و نجل مرتضی بابالحوائج همه، موسیبنجعفرم مولای کائنات و امام سما و أرض بر جنّ و انس، هادی و مولا و رهبرم امروز، باب حاجت خلقم به کاظمین فردا، پناه خلق به صحرای محشرم هرسال و ماه و هفته و هرروز و شب رسد هردم به جنّ و انس و ملک، فیض دیگرم دریای نور ششدُرِ ناب محمّدی بر شش سپهر نور، فروزنده اخترم قرآنِ روی دست ششم حجّت خدا بر روی سینه، همچو رضا هست کوثرم هنگام کظمِ غیظ به خُلق محمّدی ریزد فرو به خنده ز لب، دُرّ و گوهرم من نخل باغ وحیام و سنگم اگر زنند ریزد هماره میوهی توحید از برم گنجینهی علوم خدا، سینهی من است تا حشر بر کتاب خداوند، داورم تنها خداست مادح ما خاندان و بس من از ثنای خلق دو عالم، فراترم
-
جفت - بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند اوّل صلا به سلسلهی انبیاء زدند نوبت به اولیاء چو رسید، آسمان تپید ز آن ضربتی که بر سر شیرِ خدا زدند آندر که جبرئیل امین بود محرمش اهل ستم به پهلوی خیرالنّساء زدند بس آتشی ز اخگر الماسریزهها افروختند و در جگر مجتبی زدند وآنگه سرادقی که ملک، محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید بر حلق تشنهی خلف مرتضی زدند اهل حرم، دریده گریبان؛ گشوده موی فریاد بر در حرم کبریا زدند کشتی شکستخوردهی طوفان کربلا در خاکوخون فتاده به میدان کربلا گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا بودند دیو و دد، همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا آه از دمی که لشگر اعداء نکرد شرم کردند روو به خیمهی سلطان کربلا این کشتهی فتاده به هامون، حسین توست وین صید دستوپا زده در خون، حسین توست این نخل تر، کهاز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون، حسین توست
-
شور - ?بهخدا داروندارم یهدله؛ اونم اسیره پای هرزلف اباالفضل، صدتا دل بازم حقیره بی اباالفضل، زندگی شبیه جونکندنه پسر امّالبینن، دینودنیای منه علمت، سایهی عشقه؛ کرمت، جام شرابم دلمو آواره کردی؛ با نگات، خونهخرابم داغ تو تووی دل من، میمونه تازه همیشه آتیشه میون سینم، تا ابد کهنه نمیشه خراب عشقت شدم، دیگه آوارم نکن منم و این بندگی، بیا آزادم نکن تشنهی آب فراتم؛ تشنهی یه نیمنگاهم هلاک اونیکه ماهه، تووی اینشب سیاهم چه خوبه گدایی از تو که به من، آبرو داده لایق شما نبودم؛ همین از سرم زیاده رعد و برق ذکر تو، دلیل بارون اشک کاشکی که خاکم کنن، میون میدون مشک ساقی آب حیاتی؛ تشنههات، قدّ یه دریا ثمر امّالبنینی؛ پسرِحضرت زهرا بی اباالفضل، زندگی شبیه جونکندنه پسر امّالبینن، دینودنیای منه
-
شور - یک یاعلی بگو، بههمراه من بیا میبردمت به خیمه اگر بود اکبرم خورشیدم تویی؛ دلدادت منم دلداهی ضریح گهوارت منم امّیدم تویی؛ آوارت منم بیچارهی مادر بیچارت منم اگه شهید نمیشدی، تو رو توو خواب میبستن تو رو به طناب میبستن؛ تو رو به رباب میبستن
تاکنون نظری ثبت نشده است.