- 236
- 1000
- 1000
- 1000
شب ششم محرم 93 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شب ششم محرم با صدای محمود کریمی، 1393
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - ثمر ریاض دل علی در فاطمه گوهر حسن به رسول قطعه ای از جگر به حسین پاره ای از بدن به دو لب عقیق یمن یمن به دو طره موش ختن ختن رخ او چراغ بهشت دل قد او قیامت کربلا شهدای وادی سرخ لا شده خم به عرض ارادتش سر و دست و تن سپر بلا یم خون بهشت شهادتش مه و سال و هفته و روز و شب همه لحظه های ولادتش زده خیمه در یم سرخ خون شده مرد سنگر ابتلا گل سرخ باغ محمدی شکفد ز باغ جمال او صلوات خالق ذوالمنن به خصال او به کمال او به براق وهم بگو مپر نرسی به اوج کمال او که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا ثمر حسن که هماره دل به حسین فاطمه بسته ای تو همای قله ی خونی و به دل شکسته نشسته ای به شتاب می روی از حرم تو که بند کفش نبسته ای زرهت به تن شده پیروهن بدنت شده سپر بلا
-
روضه
-
روضه - عشق را در بر کشید از جگر آهی برای غربت دلبر کشید از کف پای عمو سرمه ای برداشت و بر روی چشم تر کشید گفت اهلا من عسل شربت عشق حسین آب علی را سر کشید روضه ام آغاز شد بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پر کشید مرکبی با نعل خود قد او را چون عمو عباس آب آور کشید داغ فرزند حسن دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید قصه را از سر گرفت پهلوی قاسم شکست و روضه مادر گرفت قلب پیغمبر شکست عاقبت از ساقه خود غنچه ای پرپر شکست بار شیشه داشت و سنگی آمد حیف بار شیشه اش آخر شکست چادرش آتش گرفت مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست روضه کم کم باز شد مرد نا مردی رسید و با لگد زد در شکست ضربه را با ضرب زد شک ندارم استخوان پهلوی مادر شکست خورد پیشانی به در آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست در میان شعله ها یا حسینی گفت مادر رفت روضه کربلا هم بدن سالم نماند هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند با حساب تیرها پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند با حساب نیزه ها آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند با حساب تیغ ها چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند با حساب سنگ ها چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند با حساب نعل ها هیچ یک از استخوان های بدن سالم نماند پیکری باقی نماند خود روی سر نبوده پس سری باقی نماند
-
زمینه - حسن حسن تیغ و بدن تو کربلا غوغا کرده طفل و کفن جلوه ای از مولا کرده نسل حسن چه محشری برپا کرده پیش چشم علمدار بین لشکر کفار داره رجز به لب هاش سبط حیدر کرار یک شیر تو میدونه و شمشیر می گردونه و عباس داره می بینه و لاحول ولاقوة الا بالله می خونه چه با وقار چه با جنم الله الله دل می بره با هر قدم از ثارالله روی لب اهل حرم ماشاءالله چشمش رفته به مادر رزمش رفته به حیدر طوری می جنگه انگار حیدر رفته به خیبر لشکر بی سامونه و دشمن سرگردونه و ارباب برای قاسمش لاحول ولاقوة الا بالله می خونه دور و برش پر از گرفتاری میشه زخم سرش یواش یواش کاری میشه روی پرش چشمه ی خون جاری میشه با دردای نهفته با این فرق شکفته میبره اسم عمو رو حتی وقتی می افته میدون گل بارونه و قاسم غرق خونه و نجمه با گریه زیر لب لاحول ولاقوة الابالله می خونه حسرت ما سینه زنا شهادت راه خدا عشق امام مجتبی پیروی از خون خدا شب جمعه کربلا
-
واحد - کبوتر من پرت شکسته تموم پیکرت شکسته پرت مث مادرت شکسته شبیه حیدر سرت شکسته پا بر زمین نکش ای قامت خمیده نفس نفس نزن ای نفس بریده جونم کنارت به لب رسیده جونت دیگه تا گلو رسیده چیزی نمونده بمو رسیده زخم سرت تا ابرو رسیده چشات و وا کن عمو رسیده چه می کنی تو با این زخمای کاری الهی من بمیرم چه بی قراری اسم بابات و به لب میاری تنت پر از زخم شبیه باباست پهلوت شبیه پهلوی زهراست قدت رسیده به قد عباس روح بلندت تو آسموناست رفتی پیش بابات و چشم من دریاست برو به بابات بگو حسینش اینجاست بگو غریبه بگو که تنهاست
-
تک - کرب و بلا صفین مولام حسین من حسنی هستم آقام حسین بعد پدر بوده بابام حسین آقام حسین مولام حسین قاسم قاسم قاسم قاسم میدون میدون جمل تیغم مصداق عجل نایم نای مجتبی مرگم اهلا من عسل من پسر سبط پیغمبرم بغض علی دارید من حیدرم بعد علی اکبرم من اکبرم من حیدرم پیغمبرم جدم صاحب کتاب دامادش ابوتراب بابا و عموی من هر دو سید و الشباب از عطش عشقت بی تاب شدم از کرم بابام سیراب شدم من به فدای تو ارباب شدم بی تاب شدم سیراب شدم از نسل کرامتم سرباز ولایتم با این فرق غرق خون دنبال شهادتم
-
شور - یه عده علی رو دیدن حسن رو دیدن حسین و دیدن رفتن و رفتن تو ظلمت شب ترسیدن یه عده کسی رو ندیدن کرب و بلا رو فقط شنیدن موندن و موندن پای ولایت جنگیدن ما ثابت کردیم که اهل کوفه نیستیم علی تنها بمونه ما مرده مردیم محاله که برگردیم عوض شده زمونه اگه من بودم کربلا سپر اصغر میشدم تو نماز ظهرت حسین پیش تو پرپر میشدم یه عده غدیرو دیدن تو روز روشن امیر و دیدن واضح و روشن حق علی رو نفهمیدن یه عده غدیرو ندیدن قصه غدیر و فقط شنیدن هزار سال بعد حرف حسین و فهمیدن ما صاحب داریم مگه میشه دوباره علی تنها بمونه ما بیعت کردیم با مکتبی که ریشش تو دل آسمونه دعا کن یا صاحب زمان منی که زندم با حسین تو رکابت باشم آقا با یه سربند یا حسین
تاکنون نظری ثبت نشده است.