- 26
- 1000
- 1000
- 1000
شب پنجم رمضان 1403 - محمود کریمی
مناجات خوانی شب پنجم رمضان با صدای محمود کریمی، 1403
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - بسکه بهروی شانهام، کوه گنه کشیدهام شکستهام شکستهام؛ خمیدهام خمیدهام نوید لطف و رحمت و عفو تو را شنیدهام این من و این عطای تو؛ این تو و این خطای من خدای من! خدای من اله من! اله من! اله من! اله من! نگه مکن، نگه مکن به نامهی سیاه من دود گنه بهسوی تو، بسته ره نگاه من دست عنایت تو گر شود گرهگشای من اله من! اله من! اله من! اله من! رفیق من، تویی تویی؛ حبیب من، تویی تویی قرار من، تویی تویی؛ شکیب من، تویی تویی دوای من، تویی تویی؛ طبیب من، تویی تویی ذکر خوشت، بود دوا؛ به درد بیدوای من خدای من! خدای من تو خالقی؛ تو داوری؛ تو اعظمی؛ تو اکبری تو از همه کریمتر؛ تو از همه فراتری گمان نمیکنم، مرا بهسمت دوزخت بری مگر نه خلق کردهای بهشت را برای من خدای من! خدای من به نام تو، به ذکر تو، همیشه ابتدا کنم به هرنفس که میکشم، خدا خدا خدا کنم اگر بری به دوزخم؛ باز تورا صدا کنم رود ز نار قهر تو به آسمان، صدای من خدای من! خدای من اگر به دام معصیّت، هماره مبتلا شدم اگرچه با معایبم، اسیر صد بلا شدم با همه روسیاهیام، زائر کربلا شدم تو خود بگو چه میشود، ثواب کربلای من خدای من! خدای من چه میشود چه میشود، مرا ز من جدا کنی فراریام فراریام؛ خودت مرا صدا کنی مرا به راه کربلا بخوانی و صدا کنی به درگه اجابتت، همین بود دعای من خدای من! خدای من
-
روضه - هرکه خواهد به خدا، بندگی آغاز کند باید عبداللّهی، احساس خود ابراز کند کیست این طفل که در کودکی، اعجاز کند قدرت فاطمیاش، رفته به بابا حسنش کیست این طفل که تفسیر کند، مردن را سهل انگاشت به میدان عمل، رفتن را غیرت حیدریاش، ریخت بههم دشمن را یازدهساله ولی لایق رهبرشدنش واژهای نیست به مدّاحی این آزاده چه مقامیست؛ خدا داده به آقازاده از کجا آمد و راهش به کجا افتاده دامن پاک عمو بود از اوّل، وطنش بیزره آمد و جان را زره قرآن کرد بیسپر آمد و دستش، سپر جانان کرد بیرجز آمد و ذکر عمویش، طوفان کرد بیکفن بود ولی خون تنش، شد کفنش از حرم آمدنش، لرزه به لشکر انداخت جان خود را سپر جان عموجانش ساخت ای بنازم به مقامش که چه جایی جانباخت مثل ششماهه شده، شیوهی جانباختنش بیدرنگ آمد و بر پرچم دشمن، پا زد خوب در معرکه، فریاد سر اعدا زد بوسه بر رووی عمو از طرف بابا زد بوسه زد نیزهی بیرحم به کام و دهنش چه پذیرایی نابیست در این مهمانی خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی عاقبت هم، شده با تیر سهپر قربانی پرت شد با سر نیزه، سوی دیگر بدنش همچو بابا، همه اسرار نهان را میدید بر تن پاک عمو، تیر و سنان را میدید او لگدخوردن دندان و دهان را میدید دید در هلهلهها، ضربه به پهلوزدنش
-
روضه - قربانیام؛ راهی قربانگاه هستم با عشق خود تا پای جان، همراه هستم گفتم که بشناسید؛ عبدالله هستم عبد حسینم؛ یادگار مجتبایم جانم فدایت ای عمو؛ دارم میآیم رووی زبانهای همه، افتاد نامم شکر خدا! هستم فدایی امامم در دفتر شعر حسن، حُسن ختامم در لشکرت، من آخرین رزمنده هستم جاماندم و دیر آمدم؛ شرمنده هستم در بین خیمه همچنان یک شیر مانده شیری که بیتاب است و در زنجیر مانده از تیرهای حرمله، یک تیر مانده میآورم سمت سهشعبه گردنم را سوی هجوم نیزه میگیرم تنم را گفتم که جای شیرها بین قفس نیست در گودی گودال، جز ما هیچکس نیست در بین گرد و خاکها، راه نفس نیست مانند قاسم، کام من را هم عسل کن من را برای آخریندفعه، بغل کن پیش تو، غرق بهترین لذّات هستم بعد از حسن، گفتی خودم بابات هستم دلبیقرار عمّهی سادات هستم پشت سر من تا دم گودال آمد صدبار تا نزدیکی جنجال آمد آشفته، زینب دست بر سر میگذارد رووی گلویت، شمر خنجر میگذارد پا رووی این جسم مطهّر میگذارد این جان ناقابل، ندارد قابلت را باید بگیرم دستهای قاتلت را
-
نوحه - عمو تووی میدون تموم تنش، خون بذار برم ای عمّه کنار عموجون میمیرم اگه کاری ازم برنیاد میمیرم اگه عمرم الان سرنیاد میزنم دل به دریا؛ من غلامم تو مولا تو برا من عموجون، هم عمویی؛ هم بابا دیگه جون نداره تنش پاره پاره کاشکی یکی پیدا شه براش آب بیاره من میرم تا سپر بشه، سینم براش من میرم تا بیفته دو دستم بهپاش دیگه کارش تمومه؛ بین گودال، عمومه عمّهجون این صدای نالهی یه مظلومه چقد زخم شمشیر چقد نیزه و تیر منو سپر کن توو این جدال نفسگیر افتاده تووی آغوش تو، بال من میبینی، حسن اومده دنبال من با چه وضع و چه حالی، اومدم دست خالی اومدم امّا دیدم توو میون گودالی
تاکنون نظری ثبت نشده است.