- 526
- 1000
- 1000
- 1000
وفات حضرت معصومه (س) منصور ارضی سال 1400
مرثیه خوانی وفات حضرت معصومه (س) با صدای منصور ارضی، سال 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
ازین همه فراق دل کباب شد بیا دگر/زمانه بیتو بر سرم خراب شد بیا دگر/سکینهی زمین و آسمان، امام مهربان/زمانه سینهاش پر اضطراب شد بیا دگر/مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست/دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر/خجالتآور است گفتهام، نمای شهرمان/چه قدر بیحیا و بدحجاب شد بیا دگر/هوا بدون بودنت جهنم است بیگمان/نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر/هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی/به هر دری زدم دلم جواب شد،بیا دگر/هنوز میرسد نوا، حسین زیر دست و پا/میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر
-
در یاری عصمت ببین دریای عصمت را/موج خروشان قیامی پر ز حکمت را/دارد می آید از مدینه دختر موسی/در خطّه ی ایران عیان سازد ولایت را/در کاروان او برادرهای جان بر کف/هر یک گرفته دور بانوی کرامت را/این قافله سالار مثل زینب کبری/زین کرده در یاری دین اسب اطاعت را/اخت الرضا دارد می آید با وقاری خاص/می بیند اطراف خودش گویا قیامت را/بی دلهره با استغاثه یا رضا گویان/سر می دهد بانگ توسل بر امامت را/ناگاه راهش رو به رو شد با یزیدی ها/دید از مقابل برق شمشیر عداوت را/جنگ نمایان در گرفت و صحنه را می دید/گرچه ز بانو هیچ کس نشکست حرمت را/هجده برادر کشته پیش چشم او گشتند/مستانه نوشیدند صهبای شهادت را/اما سری بر نیزه ی دشمن نرفت اینجا/بانو ندید اینجا مصیبات اسارت را/خواهر ندید اینجا تنی را زیر سم اسب/با پیکری عریان و بی سر یا حقارت را/خواهر ندید اینجا برادر را به گودالی/یا لحظه های نیزه باران حقیقت را/خواهر ندید اینجا به سر یک معجر پاره/یا لحظه های خیمه سوزانی و غارت را/پرسید گریان راه قم از مردم ساوه/جای همه خالی به قم خود دید عزت را
-
اشک سحر دارم، غمی سرشار دارم/راهم بده که درد دل، بسیار دارم/بیچارهام، بی سرپناهم، بی نوایم/تنهای تنهایم، ولی غم خوار دارم/اظهار کردم عاشقم، اما نبودم/آلودهام، آلودهام، اقرار دارم/از توبه ام، از ندبه ام خیری ندیدی/تو قلب زار و من فقط آزار دارم/حق داری آقاجان اگر من را نبخشی/وقتی که بامن کار داری، کار دارم/ خیلی محبت داشتی، داری هنوزم/خیلی به دوری از شما اصرار دارم/جان عزیزت، آبرو داری کن آقا/اصلا بگو یک نوکر سربار دارم/امروز و فرداهای تو کی سر میآید؟/دلواپسم، چون حالت مردار دارم/از سفرهای که فاطمه انداخت اینجا/یک لقمه نان دستم بده بیمار دارم/محسن فدای مادرش شد، پشت در گفت/در راه تو یک جان بی مقدار دارم
-
با وضو از دیده ی تر می نویسم فاطمه/مثل فضه مثل قنبر می نویسم فاطمه/باطن الله اکبر می نویسم فاطمه/هستی موسی بن جعفر می نویسم فاطمه/تا قیامت آفتاب روشن دین فاطمه ست/نور زهرا ! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست/حضرت معصومه ی طاهاست ! عصمت را ببین/محملش نور است نور الله عزت را ببین/سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین/جان سلطان است این بانو کرامت را ببین/بین راه مشهد و قم ما کرم لازم شدیم/سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم/ خم شده در محضر بانو قد پیغمبران/ای فدای خواهری او تمام خواهران/مادری کرده رضا را خوب تر از مادران/اوست تا روزی رسان پس خوش به حال نوکران/هر زمان دلتنگ زهرا می شوم قم می روم/میل مشهد می کنم پا می شوم قم می روم/چند روزی هست تب دارد نگاهش بر در است/آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است/درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است/باز هم یک فاطمه از درد بین بستر است/این چه غوغایی ست یا رب که میان قم به پاست/این دم آخر به لب هایش رضا جانم رضاست/رفته بین هر بیابان در هوای دلبرش/روی ناقه بین محمل سایبان دارد سرش/شکر نامحرم ندیده هیچ کس دور و برش/یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش/درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست/پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست/در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید/با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید/دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید/غارت چادر ندید و غارت معجر ندید/عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود/بین آن نامردهای پست تنها مانده بود
-
حضرت خورشید چشمم خاک پات/سر زدی بی بی به ما بیجاره ها/از کویر قم گلستان ساختی/در شدند امروز سنگ خاره ها/ انتطار نوکرانت سررسید/قاصد آمد با خبرهای بهشت/برزمین قم رسیده پای تو/وا شده بر این زمین پای بهشت/ تو کریمه عالمه معصومه ای/زینب و زهرای دیگر الدخیل/پاره ی قلب علی موسی الرضا/دختر موسی بن جعفر الدخیل/ چادرت را بر سر ماهم بکش/گرچه تو معصومه ای و ما بدیم/ما گدایان امام هشتمیم/بی قرار راه قم تا مشهدیم/ با چه ارج و قرب خوبی آمدی/مردها سر را به زیر انداختند/محملت پوشیده ی پوشیده بود/دور تو زنها حفاظی ساختند/ خانه ات در بهترین جای قم است/یک به یک همسایه هایت سیدند/تا غم غربت نباشد در دلت/لحظه لحظه پای بوست آمدند/ از تو پنهان نیست خانم قلب من/رفته بین کوچه های تنگ شام/عمه جانت دست بسته بی سپر/خیره بر قدیسه ها چشم عوام/ پیچش شلاق ها جای خودش/نوبت درد شدید شانه شد/عذر می خواهم برای روضه ام/جای خواب عمه ات ویرانه شد
-
ای طوطیای دیده ی من، خاک پای تو/دارد امید لطف به دارشفای تو/ای بانویی که رتبه ی تو فاطمی بود/الطاف بی کرانه ی تو دائمی بود/من از طواف کوی تو بیدار می شوم/با استعانت از تو سبک بار می شوم/ای جلوه ای زجان خداوند فاطمه/معصومه ای و حاصل لبخند فاطمه/ای آنکه گفت موسی جعفر ثنای تو/ای دختر عفیفه ی من ،جانم فدای تو/ای زینب رضا ،مرید رضا تویی/روشنگر شریعت و دین رضا تویی/تکرار راه زینب کبری مقام تو/محفوظ مانده عزت و هم احترام تو/تو امتداد شاخصه ی کار زینبی/تصویری از چهل سحر تار زینبی/ای خواهری که داغ برادر کشیده ای/هرچه کشیده ای سر بر نی ندیده ای/ای آنکه از فراق برادر فسرده ای/از دشمنان خویش تو سیلی نخورده ای/تو مثل زینب دیده ای روز اسارت/مانند عمه رفته اموال تو غارت/تو مثل زینب دیده ای اجساد خونین/جسم برادر های خود بر خاک رنگین/تو مثل زینب دیده ای اوج قضا را/یک لحظه همچون کربلا دیدی فضا را/دیدی ستم های زیاد از قوم کافر/دیدی برادرهای خود در خون شناور/اما ندیدی روی نیزه رأس خورشید/اما ندیدی ماه در خون می درخشید/هرگز ندیدی جسم بی سر روبرویت/هرگز نخوردی تازیانه از عدویت/تو کی چشیدی ضربه های کعب نی را/کی دیده ای طشت و سر و یک جام می را/کی خورده ای از دست استکبار سیلی/کی رفته ای نزد ولی با روی نیلی/آری تو هم خواندی نمازت را نشسته/اما ندیدی ماه پیشانی شکسته/کی گوشوار از گوش تو دشمن ربوده/کی کهنه پیراهن به دستان تو بوده
-
قدمت روی چشم بی بی جان/چه صفایی به خاک ما دادی/به گدایان وادی سلمان/با حضور خودت بها دادی/چند روز است در تکاپویم/تا که از جانب ات خبر برسد/لحظه ها را شمرده ایم همه/تا زمان وصال سر برسد/سر ما خاک راه ناقه ی تو/می شود میهمان ما بشوی/یک شبی را ز لطف ، مهمان/سفره ی آب و نان ما بشوی/گرچه ما بی بضاعتیم ولی/سینه چاکان حیدریم همه/از گدایان و از کنیزانیم/مست موسی بن جعفریم همه/هرکسی مشک با خود آورده/تا که سیراب آبتان بکند/آری لال گردد اگر کسی اینجا/غیر بی بی خطابتان بکند/گرچه دور تو ازدحام شده/چه جوان و چه پیر آمده اند/چشم ها لحظه ای نخورد به تو/مردها سر به زیر آمده اند/خبری نیست از دف و از ساز/حال این شهر حال جنگ که نیست/پشت بامی اگر شلوغ شده/خبری از هجوم سنگ که نیست/بهترین جای شهر منزل توست/دور تا دور خانه سادات اند/نه به ویرانه می برند تو را/و نه همسایه هات الوات اند/تو به شهر غریبه آمدی و/گل نثار تو شد ولی زینب/غیرت مردهای این وادی/پاسدار تو شد ولی زینب
-
همشیره ات از تو گله بسیار دارد/حالی شبیه آتش نیزار دارد/اصلاً خبر داری که افتاده به بستر/اصلاً خبر داری تن بیمار دارد/حق می دهم نشناسی اَم خیلی شکسته م/چه می توان کرد عاشقی آثار دارد/ای کاش یک پیراهنت در پیش من بود/آغوشم این شب ها هوای یار دارد/در را که هرکس زد به خود گفتم تو هستی/یک منظر شوقی به جز دیدار دارد/سربسته می گویم به تو این حرف ها را/هر جمله ام در باطنش اسرار دارد/این شهر خیلی احترامم را نگه داشت/این شهر لطف و خوبیِ سرشار دارد/یکبار من را از شلوغی رد نکردند/با اینکه که خیلی کوچه و بازار دارد/اینجا نه یک نا محرمی نزدیک من شد/نه اینکه قصد اذیت و آزار دارد/نه دور تا دور من از اوباش پر شد/نه هچکس با تازیانه کار دارد/نه خانه ام ویرانه ای بی سقف و در شد/نه اینکه اصلاٌ ریزش آوار دارد/نه چادرم خاکی شده نه دست خورده/نه که غرورم زخم از انظار دارد/اوضاع عمه زینبم طوری دگر شد/از گریه ها یک عمر چشم تار دارد/نیمه تنش زخم است و نیمی هم کبود است/چه یادگاری ها ز نیزه دار دارد
-
در این روزگاری که دل بیقرارست/گدای کریمه شدن افتخارست/ثواب زیارت برایم نوشتند/خودم نه دلم سوی تو ره سپارست/دوباره حرم قسمتم نه نشد آه/چقدر این دل بی نوا بد بیارست/چنان گنبدت جلوه دارد در عالم/که صحن تو در آسمان ها مدارست/کسی که قدم می زند در حیاطت/روی فرش بال ملائک سوارست/نگاهت مرا از غریبی درآورد/ببین خنده روی لبم آشکارست/همین هم نشان از کرم خانه دارد/گدا زاده ای با شما هم جوارست/کریمه کرم کن گدای خودت را/گدایی که در ماتمت سوگوارست/چکید اشک تو بر زمین بعد از آن بود/که از ساوه تا قم درخت انارست/دلم خون شد از این غم و ماجرایت/دلت تنگ بوده برای رضایت
تاکنون نظری ثبت نشده است.