- 71
- 1000
- 1000
- 1000
شب بیست و چهارم ماه رمضان 1402 - محمود کریمی
مراسم شب بیست و چهارم ماه رمضان با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - نشاندهام عرق شرم روی پیشانی چه سود داشت گناهم بهجز پشیمانی نگاه کن ز سر و روی خستهام پیداست چه آمده به سرم در مسیر مهمانی ز اشک دیدهی شبزندهدارها، هرشب شدهست کوچهی مهمانیات، چراغانی مرا به منزل تسلیم خویش، راهی کن که شرم دارم از این شیوهی مسلمانی چقدر معصیّتت کردهام؟! نمیدانم ببخش از کرمت، آنچنان که میدانی کجاست حال دعا؟! کو ترنّم سحرم چه شد تلاطم آن گریههای طوفانی بگو به یوسف اشکم که قحطی آمده است به نیل دیده پس از سالها فراوانی چقدر عاشق ماه مبارکت شدهام چنانکه عاشق آزادی است، زندانی دوباره بال پریدن بگیرم از این ماه اگر رها شوم از دامهای نفسانی
-
مدح - خدا بخشیده بر رویت، جهانی از لطافت را هنرمندانه طرحی نو زده، این قدّ و قامت را الا بالابلند سربهزیر محضر خورشید که کامل کرده چشمانت، نشانی نجابت را تو آن ماهی که یک ایل، عاشقانه خیرهات میشد به رخسارت، خدا گویا تراشیده ملاحت را کدامین واژهات را شرح باید داد؛ ای ساقی ولایت یا اصالت یا شجاعت یا شرافت را دعای خستگان قوم را آمین بگو؛ ای مرد که با نامت، عجین کردند نام استجابت را به قلب تشنهام، ساقی بهغیر از تو که میبخشد؟ چنان باران بهجای جرعه، دریای کرامت را کنار نام تو، آیینه بگذارند شاعرها به جای آنکه بنویسند اوصاف شهامت را قیامت، محشری خواهد شد از حظّ حضورت؛ پس به عشق دیدنت، من عاشقم صبح قیامت را چنان شد پیشکش پای برادر، دستهای تو که اخلاصش، عوض کردهست تعریف سخاوت را علم افتاد و دست خیمه از دستت جدا افتاد و زینب دید از آنلحظه به چشمانش، اسارت را
-
روضه - کاروانی ز انتهای شفق همچو خطّی شکسته میآمد روزن نور بود و تا شهری به سیاهی نشسته میآمد همه آمادهی پذیرایی همه سرگرم شهرآرایی در نگاه حرامیان پیداست شده این کاروان، تماشایی ناقهها بیعماری و پرده رنگ و روی تمامشان نیلی کودکان قبیلهی طاها پاسخ هر سؤالشان، سیلی دور هر محملی که میآمد سر بر نیزهای، هویدا بود هدف سنگبازی مردم هم سر بر نی و هم آنها بود در شلوغی سنگاندازان گاه یک سر ز نیزه میافتاد تا دوباره به نیزه بنشیند کسوکارش دوباره جان میداد بعد یک انتظار طولانی سنگ و چوب و طناب آمادهست روی هر پشت بام میبینی که بساط شراب آمادهست در میان تمامی سرها یک سری روی نیزه بالاتر برق چشمان غیرتی او بود حتّی به نیزه، زیباتر نیزهداران به فخر میگفتند همه از قاتلین او هستند بسکه از روی نیزه میافتاد سر او را به نیزه میبستند نیزهداران سنگدل حتّی از سر او، حساب میبردند دور از چشم زخمی عبّاس سر طفل رباب میبردند نیزهداری به حالت مستی رقص پایی به نیزهاش میداد پیش چشم رباب، کودک او بارها روی خاک میافتاد
-
نوحه - اباالفضل ساقی طفلان حسین اباالفضل شیرین تر از جان حسین هرکی گرفتاری داره، ذکر اباالفضل میگیره نداره هیچ راه چاره، ذکر اباالفضل میگیره هرکسی یاری نداره، ذکر اباالفضل میگیره هرکس نشد مجنون او، آخر با درد تنهایی میمیره اباالفضل، ساقی طفلان حسین ابالفضل، شیرینتر از جان حسین ذکر اباالفضلالعبّاس، ذکر خدای جلیله دست اباالفضلالعبّاس، تکیهگه جبرئیله جان به فدای جمالش؛ هرکی نسازه، بخیله قلب همه سینهزنا بر کرم ابوفاضل دخیله حسین منتظر بین راشه حسن معتکف چشاشه علی پیدا از شونههاشه
تاکنون نظری ثبت نشده است.