- 306
- 1000
- 1000
- 1000
ولادت حضرت علی اکبر (ع) 97 - منصور ارضی و ابوالفضل بختیاری
مدیحه سرایی ولادت حضرت علی اکبر (ع) با صدای منصور ارضی و ابوالفضل بختیاری، 1397
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - می شود گاهی وصال از سختی هجران درست مثل لبخندی که شد از دیده ی گریان درست کوزه ی مجنون شکست و حال مجنون خوب شد می کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست از پیمبر زاده ی ما یک پیمبر آمده یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست هم چراغ راه هم پشت وپ ناه است این علی این چنین از ماه گردان شد بلاگردان درست خانه ات آباد آقا ! یوسف کنعان تو صد گلستان می کند از کلبه ی احزان درست زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است می نویسم هرچه احمد باز حیدر می شود می نویسم هر قدَر الله ؛ اکبر می شود ساکن عرش است و عرش از او معلی می شود کوثر محض است و آب از او مطهر می شود هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است شک ندارم این جوان روزی پیمبر می شود هر زمان که بی نقاب از کوچه ای رد می شود به هوای دیدنش در کوچه محشر می شود در بقیع و در نجف سر می شود هر لحظه اش روزگار هر کسی پایین پا سر می شود با اذانش سُبحه و سجاده مستی می کنند هم بلال و هم موذن زاده مستی می کنند نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر قد و بالای پسر ها دلخوشی مادر است کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر خلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدی ست جبرییل از این شباهت می خورد جا بیشتر ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است می دمد روی لبش انا فتحنا بیشتر زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین گر بگوید ذکر لاحول و لا .. را بیشتر مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد ای به قربان نمازش ای فدای گریه اش در مناجات شبش سجاده کوه طور شد اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر با خودش می گفت مادر جان زیارت جور شد راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش
-
مدح - بختیاری - پیش از اینها روزگاری روزگاری داشتم با دلِ خود روزگاری کار و باری داشتم تا که روزی کوچهی میخانه کاری داشتم بعد از آن دیدم که چشمانِ خماری داشتم بعد از آن آوارهام بِینِ نجف تا کربلا لا حرم الا نجف لا عشق الا کربلا جز خدا حرفی نگفتند از فراسویِ علی جز پیمبر کس ندیده طاقِ اَبروی علی وانکرده غیر زهرا سِرّی از مویِ علی آمدم دنیا برایِ دیدنِ رویِ علی آمدم با حضرتِ قنبر قراری داشتم ورنه من با مردمِ دنیا چه کاری داشتم این جوان این جان ، جهانگیر است تعبیرش علیاست اَبروانش آسمانگیر است تفسیرش علیاست تیغدار است و کمانگیر است تا میرش علیاست بر طنین او اذانگیر است تکبیرش علی است میکشد قد قامت و محراب حیرت میکند یک تبسم میکند ارباب حیرت میکند او علی شد فاطمه نورُ علی نور آوَرَد او علی شد تا که موسی پیش او طور آوَرَد او علی شد تا حسین آفاق در شور آوَرَد او اگر خواهد ستون هم بارِ انگور آوَرَد باید او را خُلقا و خَلقا کشید و عشق کرد مدحِ او را باید از دشمن شنید و عشق کرد* او که از الله اکبر اکبرش را بُرده است از خصائل از شمایل بهترش را بُرده است یعنی از این سلسله ، پیغمبرش را بُرده است باز در آغوشِ زهرا مادرش را بُرده است آتشی که روی بامش هست مست اکبر است پردههای محملِ زینب به دستِ اکبر است ریخته پیشش سپرها این که چیزی نیست نیست بشکند کوه از کمرها این که چیزی نیست نیست میدرد نامش جگرها این که چیزی نیست نیست میزند سر رویِ سرها این که چیزی نیست نیست سر ، سپاهی یکسره در پیش او خم میکنند میمنه یا میسره میآید و رَم میکنند حملهی دو شیر را در بینِ لشکر دیدهای شیر مردی را کنار یک دلاور دیدهای رفتنِ عباس را همراه اکبر دیدهای الفرارِ عَمروعاصان را ز حیدر دیدهای گر به عباس از برادر تیغ حیدر میرسد دستمالِ زرد مولا هم به اکبر میرسد اینکه ممسوس است در ذات خدا ذاتِ خودش میرود در هر سحر سمتِ ملاقات خودش از خدا پُر میشود وقتِ مناجاتِ خودش سجدهاش قُرب است میآید به میقاتِ خودش پشتِ این خانه دلم دنبال لیلازاده است پیشِ بابا باز کارم دستِ آقا زاده است شاعر : حسن لطفی
تاکنون نظری ثبت نشده است.