چراغ شام و سحرم، ضیا قلب و بصرم
شبیه جد و پدرم، علی علی ای پسرم
فراق تو مشکل من، غم تو داغ دل من
سکوت تو قاتل من، چگونه جان در ببرم
به هفت نوبت که تو را، صدا زدم وا والدا
تو هم به یک یا ابتا، نشان شرار جگرم
حریر خون پیرهنت، غبار صحرا کفنت
فزونی زخم تنت، نمیرود از نظرم
نمانده جانی به تنم، نه قوتی در بدنم
نه جوهری در سخنم، ببین چه آمد به سرم
تنی که اعضای ورا، هزار قاتل ز جفا
ز یکدگر کرده جدا، چسان به خیمه ببرم
به خاطر خواهر خود، مبند چشمتر خود
بپوش زخم سر خود، که عمه آمد ز حرم
لب خموشم بنگر، سکوت کردم که مگر
به من تو یکبار دگر، پدر بگویی پسرم
به «میثمت» کن نظری، بزن بسوزش شرری
که من به چشم دگری، به نظم او مینگرم
شبیه جد و پدرم، علی علی ای پسرم
فراق تو مشکل من، غم تو داغ دل من
سکوت تو قاتل من، چگونه جان در ببرم
به هفت نوبت که تو را، صدا زدم وا والدا
تو هم به یک یا ابتا، نشان شرار جگرم
حریر خون پیرهنت، غبار صحرا کفنت
فزونی زخم تنت، نمیرود از نظرم
نمانده جانی به تنم، نه قوتی در بدنم
نه جوهری در سخنم، ببین چه آمد به سرم
تنی که اعضای ورا، هزار قاتل ز جفا
ز یکدگر کرده جدا، چسان به خیمه ببرم
به خاطر خواهر خود، مبند چشمتر خود
بپوش زخم سر خود، که عمه آمد ز حرم
لب خموشم بنگر، سکوت کردم که مگر
به من تو یکبار دگر، پدر بگویی پسرم
به «میثمت» کن نظری، بزن بسوزش شرری
که من به چشم دگری، به نظم او مینگرم
صدای گفتگو
-
عنوانزمان
-
1:58
ویدئو
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
