- 46
- 1000
- 1000
- 1000
سلام و درود خداوند اکبر
مرثیه خوانی شهادت امام کاظم (ع) با صدای حنیف طاهری، 1400
سلام و درود خداوند اکبر
سلام امامان، سلام پیمبر
به هفتم امام و نهم نور سرمد
به باب الحوائج به موسی ابن جعفر
دُرِ شش صدف گوهر هشت دریا
سپهر فروزندهی پنج اختر
چراغ دل و چشم آزاد مردان
امام امامانِ عالم سراسر
در آیینهی طلعت اوست پیدا
جلال و جمال خداوند اکبر
دعائی به کویش به یک ختم قرآن
سلامی به قبرش به صد حجّ برابر
درود خداوند بر جسم و جانش
ز آغاز خلقت الی صبح محشر
جلال خدا در وجودش مجسّم
جمال نبی در جمالش مصوّر
نسیمی که بر خیزد از کاظمینش
ز مُشک است بهتر زعطر است خوشتر
دل از مهر آن جان عالم نگیرم
بگیرند صد بار اگر از تنم سر
به هر سو کنم رو به هر جا نهم پا
دلم دور گلدسته هایش زند پر
به موسی بن جعفر ببر عرض حاجت
که موسی بن عمران به کویش زند در
کلامش به گفتار، گفتار قرآن
عروجش به زندان، عروج پیمبر
زمین و زمان از جمالش مزیّن
جهان و جنان را دمش روح پرور
به باب الولایش ملک را توسّل
به حبل المتینش دو گیتی مسخّر
چنان گشته با دوست گرم مناجات
که محو دعایش شده خصم کافر
دریغا چه بگذشت زیر شکنجه
بر آن نجل زهرا زخصم ستمگر
جراحات زنجیر و دلبند زهرا
سیه چال زندان و فرزند حیدر
چنان زیر زنجیر محو خدا بود
که زنجیر میگفت الله اکبر
دریغا که بر هیجده دختر او
ملاقات یک تن نیامد میسّر
بنالید ای دوستان بر غریبی
که تابوت او بود از تختهی در
الا فاطمه گریه کن بهر بابا
که روحش غریبانه زد از بدن پر
نه مونس نه همدل نه همره نه همدم
نه یاور نه همسر نه دختر نه خواهر
زبانش به ذکر خدا بود مشغول
روانش به زهر جفا سوخت یکسر
غریبی و هجران و حبس و شکنجه
نبود این همه ظلم و بیداد باور
بسوز ای دل آن گونه در ماتم او
که از نخل «میثم» زند شعله ات سر
سلام و درود خداوند اکبر
سلام امامان، سلام پیمبر
به هفتم امام و نهم نور سرمد
به باب الحوائج به موسی ابن جعفر
دُرِ شش صدف گوهر هشت دریا
سپهر فروزندهی پنج اختر
چراغ دل و چشم آزاد مردان
امام امامانِ عالم سراسر
در آیینهی طلعت اوست پیدا
جلال و جمال خداوند اکبر
دعائی به کویش به یک ختم قرآن
سلامی به قبرش به صد حجّ برابر
درود خداوند بر جسم و جانش
ز آغاز خلقت الی صبح محشر
جلال خدا در وجودش مجسّم
جمال نبی در جمالش مصوّر
نسیمی که بر خیزد از کاظمینش
ز مُشک است بهتر زعطر است خوشتر
دل از مهر آن جان عالم نگیرم
بگیرند صد بار اگر از تنم سر
به هر سو کنم رو به هر جا نهم پا
دلم دور گلدسته هایش زند پر
به موسی بن جعفر ببر عرض حاجت
که موسی بن عمران به کویش زند در
کلامش به گفتار، گفتار قرآن
عروجش به زندان، عروج پیمبر
زمین و زمان از جمالش مزیّن
جهان و جنان را دمش روح پرور
به باب الولایش ملک را توسّل
به حبل المتینش دو گیتی مسخّر
چنان گشته با دوست گرم مناجات
که محو دعایش شده خصم کافر
دریغا چه بگذشت زیر شکنجه
بر آن نجل زهرا زخصم ستمگر
جراحات زنجیر و دلبند زهرا
سیه چال زندان و فرزند حیدر
چنان زیر زنجیر محو خدا بود
که زنجیر میگفت الله اکبر
دریغا که بر هیجده دختر او
ملاقات یک تن نیامد میسّر
بنالید ای دوستان بر غریبی
که تابوت او بود از تختهی در
الا فاطمه گریه کن بهر بابا
که روحش غریبانه زد از بدن پر
نه مونس نه همدل نه همره نه همدم
نه یاور نه همسر نه دختر نه خواهر
زبانش به ذکر خدا بود مشغول
روانش به زهر جفا سوخت یکسر
غریبی و هجران و حبس و شکنجه
نبود این همه ظلم و بیداد باور
بسوز ای دل آن گونه در ماتم او
که از نخل «میثم» زند شعله ات سر
تاکنون نظری ثبت نشده است.