- 55
- 1000
- 1000
- 1000
باز هم آمد شب حیران شدن
مدیحه سرایی ولادت امام علی (ع) با صدای محمود کریمی، 1392
باز هم آمد شب حیران شدن
فصل جنون وقت پریشان شدن
شکر نوشتند برای دلم
آینهای گوشه ایوان شدن
کار من و حضرت جبریل شد
تا به ابد دست به دامان شدن
پرده بر افتاده خدا خواسته
با همه خویش نمایان شدن
تازه از امروز به پیغمبران
واجب عینیست مسلمان شدن
فضل شراب است به ما واجب است
قبلهی ما ابن ابیطالب است
هست مرا حسرت تمّارها
شیعه شدم شیعه این دارها
مادر من تا که مرا شیر داد
ناد علی خوانده مرا بارها
نام تو گفتیم بزرگی کنیم
سایه گل هست بر این خوارها
ما نه فقط، ریخته پیغمبران
پیشکش تو سر و دستارها
تا که پیمبر شب معراج دید
روی تو را در همه تالارها
بر لب او نام تو سوگند شد
نام تو چون نام خداوند شد
کعبه گرفته به کفش جان خویش
خاک شده خاک سلیمان خویش
صاحب خانه به در خانه بود
کعبه پس از این شده مهمان خویش
با همه بتهای خودش سجده کرد
بر قدم حضرت سلطان خویش
کعبه به خود گفت که آخر رسید
آن که تو را ساخته دربان خویش
باید از این راه نیاید امیر
راه گشا راه به دستان خویش
کعبه قدم بر سر افلاک زد
پیش علی سینه خود چاک زد
تا رُخت ای ماه پدیدار شد
یوسف یعقوب گرفتار شد
کعبه فقط خاک و گل و سنگ بود
آمدی و معدن اسرار شد
کعبه در آغوش زمین خواب خواب
با نفس قدس تو بیدار شد
کعبه نمیخواست که بیرون شوی
چشم نبی دیده و ناچار شد
کعبه درِ بستهی خود باز کرد
معنی توحید پدیدار شد
آمدی از عرش خبر میرسد
طنطنه کیف بشر میرسد
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بَشَر
ربُّه فیه تَجلّی وَ ظَهَر
پشت ندارد زرهات پشت تو
نیست به جز یک سره سنگ مزار
خصم به میدان نزده شد دونیم
به به از این حیدر و این ذوالفقار
نقش به پیشانی تو فاطمهست
ذکر رجز خوانی تو فاطمهست
نیست غمی شوق شما تا که هست
هست گدا سفره آقا که هست
گفت به مجنون که چه داری برو
گفت در این دل غم لیلا که هست
هر چه بلا هست چه غم باک نیست
بر سر ما سایه مولا که هست
پیش تو گیریم نداریم جا
خب قسم حضرت زهرا که هست
خصم کجا و حرم دخترش
برسرآن پرچم سقّا که هست
شکر امیر آمد و نعم الامیر
دست تهی آمده دستم بگیر
ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که همسایهی ما میشدی
مایهی آسایهی ما میشدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا وعدهی دیدار ما؟
کاش که این فاصله را کم کنی
غربت این قافله را کم کنی
آنکه سری پای شما داشته
آبرویی در همه جا داشته
با تو حسینی حسنی زادهایم
با تو دل ما همه را داشته
دست سر جمع یتیمان بکش
خانهات از قبل گدا داشته
حق بده آقا به دلم سوخته
حسرت ایوان طلا داشته
حال مرا هر که چنین دید گفت
آرزوی کرب و بلا داشته
قسمت او شد به نجف بال زد
هر که براتی ز رضا داشته
آمدم ای شاه پناهم بده
خطّ امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
همه وجودم علیه
تار و پودم علیه
باز هم آمد شب حیران شدن
فصل جنون وقت پریشان شدن
شکر نوشتند برای دلم
آینهای گوشه ایوان شدن
کار من و حضرت جبریل شد
تا به ابد دست به دامان شدن
پرده بر افتاده خدا خواسته
با همه خویش نمایان شدن
تازه از امروز به پیغمبران
واجب عینیست مسلمان شدن
فضل شراب است به ما واجب است
قبلهی ما ابن ابیطالب است
هست مرا حسرت تمّارها
شیعه شدم شیعه این دارها
مادر من تا که مرا شیر داد
ناد علی خوانده مرا بارها
نام تو گفتیم بزرگی کنیم
سایه گل هست بر این خوارها
ما نه فقط، ریخته پیغمبران
پیشکش تو سر و دستارها
تا که پیمبر شب معراج دید
روی تو را در همه تالارها
بر لب او نام تو سوگند شد
نام تو چون نام خداوند شد
کعبه گرفته به کفش جان خویش
خاک شده خاک سلیمان خویش
صاحب خانه به در خانه بود
کعبه پس از این شده مهمان خویش
با همه بتهای خودش سجده کرد
بر قدم حضرت سلطان خویش
کعبه به خود گفت که آخر رسید
آن که تو را ساخته دربان خویش
باید از این راه نیاید امیر
راه گشا راه به دستان خویش
کعبه قدم بر سر افلاک زد
پیش علی سینه خود چاک زد
تا رُخت ای ماه پدیدار شد
یوسف یعقوب گرفتار شد
کعبه فقط خاک و گل و سنگ بود
آمدی و معدن اسرار شد
کعبه در آغوش زمین خواب خواب
با نفس قدس تو بیدار شد
کعبه نمیخواست که بیرون شوی
چشم نبی دیده و ناچار شد
کعبه درِ بستهی خود باز کرد
معنی توحید پدیدار شد
آمدی از عرش خبر میرسد
طنطنه کیف بشر میرسد
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بَشَر
ربُّه فیه تَجلّی وَ ظَهَر
پشت ندارد زرهات پشت تو
نیست به جز یک سره سنگ مزار
خصم به میدان نزده شد دونیم
به به از این حیدر و این ذوالفقار
نقش به پیشانی تو فاطمهست
ذکر رجز خوانی تو فاطمهست
نیست غمی شوق شما تا که هست
هست گدا سفره آقا که هست
گفت به مجنون که چه داری برو
گفت در این دل غم لیلا که هست
هر چه بلا هست چه غم باک نیست
بر سر ما سایه مولا که هست
پیش تو گیریم نداریم جا
خب قسم حضرت زهرا که هست
خصم کجا و حرم دخترش
برسرآن پرچم سقّا که هست
شکر امیر آمد و نعم الامیر
دست تهی آمده دستم بگیر
ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که همسایهی ما میشدی
مایهی آسایهی ما میشدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا وعدهی دیدار ما؟
کاش که این فاصله را کم کنی
غربت این قافله را کم کنی
آنکه سری پای شما داشته
آبرویی در همه جا داشته
با تو حسینی حسنی زادهایم
با تو دل ما همه را داشته
دست سر جمع یتیمان بکش
خانهات از قبل گدا داشته
حق بده آقا به دلم سوخته
حسرت ایوان طلا داشته
حال مرا هر که چنین دید گفت
آرزوی کرب و بلا داشته
قسمت او شد به نجف بال زد
هر که براتی ز رضا داشته
آمدم ای شاه پناهم بده
خطّ امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
همه وجودم علیه
تار و پودم علیه
تاکنون نظری ثبت نشده است.