- 53
- 1000
- 1000
- 1000
شب بیست و ششم رمضان 1401 - محمود کریمی
مناجات خوانی شب بیست و ششم رمضان با صدای محمود کریمی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - در گیر و دار قافیه ماندن، درست نیست تنها غزل نوشتن و خواندن، درست نیست باید که عاشقانه بلا را به جان خرید پای غم نگار نماندن، درست نیست در کوی عشق، صحبت دلداگی خوش است حرف دگر میان کشاندن، درست نیست از دل، حرم بساز و بگو یا اَنیسَنا در سینه غیر یار نشاندن، درست نیست حالا در این حرم نظری کن؛ ببین که کیست دل خانهی محبّت محبوبهی علیست گفتم علی؛ دوباره دلم بیقرار شد گفتم علی؛ خزان دل من بهار شد گفتم علی؛ دلم به ثریّا عروج کرد بر شانهی بُراق محبّت، سوار شد گفتم علی؛ جواب شنیدم: بلی بلی دل، مستجیر مرحمت مستجار شد گفتم علی و سینهی آشفته، گُر گرفت بر شعلهی ولایت مولا، دچار شد از خاطرم، کلام نفیسی خطور کرد هرکس علی نگفت، گرفتار و خار شد سرّ خدا برای شما فاش میکنم زینب اگر که فاتح در کارزار شد در کوچههای کوفه و ویرانههای شام ذکرش چه بود؟ دشمن بیریشه، زار شد یا قاهرالعدوّ و یا والیالولی یا مظهرالعجایب و یا مرتضیعلی ساقی! بیار باده که مخمور زینبم محتاج جام بادهی پُرزور زینبم تارم اگر به غصّهی او زار میزنم چشمم به غیر بسته شده؛ کور زینبم در خیمهی حمایت او میزنم نفس سرمست لطف بیبی مستوره، زینبم بر من مگیر خرده اگر نعره میکشم گرم دَم خدایی و پُر شور زینبم ترسی ندارم از ظلمات زمانه تا گوشهنشین روضهی ذوالنّور زینبم دلدادهی علیام و افتادهی حسن سینهزن حسینم و منظور زینبم مجموعهی جمال و جلال علیست او آئینهدار کلّ کمال علیست او زینب، تجلّی صلواتی کبریاست زینب، اساس زندگی دین مصطفیست زینب، ظهور غیرت زهرای اطهر است زینب، شکوه مرتبت شاه لافتیست سرّی دگر به اذن خدا فاش میکنم زینب، نه جزء آلکسا که خود کساست زینب، شریکةالحسنین است فیالمِحن زینب، انیس خلوت شبهای مجتبیست زینب، شریکةالحسنین است فیالبلا زینب، قوامبخش مصیبات کربلاست یکگوشه از تجلّی او میشود، حفیظ زینب، هوالرّقیب یتیمان نینواست زینب، سفینةالبرکات محرَّم است مهر مدام و چشمهی فیض دمادم است زینب نگو؛ بگو شرر قهر کردگار زینب نگو؛ بگو لب برّان ذوالفقار زینب نگو؛ بگو خود نهجالفصاحه است میبارد از شهامت طوفانیاش، وقار
-
روضه - ناله بزن؛ با ناله از گودال، لشگر را ببر زینب بیا؛ این شمر با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود، بر کمر چادر ببند ای شیرزن از زیر دست و پای این مردم، برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیآید به دست دامنکشان دامن بیاور؛ با خودت، سر را ببر ناله بزن، فریاد کن امّا همه بیفایده است این شمر از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر من در میان این شلوغی، خیمه را گم کردهام از بین نامحرم بیا عبّاس، خواهر را ببر
-
نوحه - با هرم مشعلها، حرم گر میگیره شررهای آتیش به چادر میگیره میره «زینب» تنها به دنبال زنها توو این غوغا، آتیش گرفته دامنها اشقیا، خیمه رو آتیش زدن اولیاء توو بیابون میدون السّلام علی الشیب الخضیب السّلام علی الخد التریب پر ناموس عشق توو هرم آتیشه حریم آلالله داره غارت میشه هجوم گرگا و فرار آهوها شراره افتاده به جان گیسوها نالهها میزنن اهل حرم ای خدا؛ وای سرم؛ وای معجرم داداش، خواهر میره ولی دست خالی تو زخمی و عریان رو خاک گودالی با دستام خاکارو رو جسمت میریزم پاشو ای خوش غیرت؛ کمک کن برخیزم با چی، خون گلوتو پاک کنم؟ کاش میشد پیکرت رو خاک کنم
تاکنون نظری ثبت نشده است.