منو
شب سوم رمضان 1403 - محمود کریمی

شب سوم رمضان 1403 - محمود کریمی

  • 4 تعداد قطعات
  • 4 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
مداح : محمود كریمی
مناسبت مذهبی : 3رمضان
شخصیت : امام حسین (ع)
نوع قطعه : كل مجلس
مناجات خوانی شب سوم رمضان با صدای محمود کریمی، 1403

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 4:23
    مناجات - من بندگی نکردم تا بنده‌ام بخوانی تو کی بدین کرامت از خود مرا برانی بار گنه به دوشم؛ لا تقنطوا به گوشم عفوت نمی‌گذارد در دوزخم کشانی این نامه‌ی سیاهم؛ این اشک صبح‌گاهم من حال خویش گفتم؛ تو کار خویش، دانی تو برتری که سوزی در آتش جحیمم من کمترم که گویم، زآتش مرا رهانی مولای من! من از تو، غیر تو را نخواهم تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی پا در دوسوی گورم، دردا که از تو دورم هم عفو از تو آید؛ هم قهر می‌توانی از بس کریم هستی، با من قرار بستی من اشک خود فشانم؛ تو خشم خود نشانی در عین روسیاهی، خواهم ز تو الهی هم من تورا بخوانم؛ هم تو مرا بخوانی
  • 5:06
    روضه - آیا شده در لانه بسوزند پرت را؟ آتش بزند زخم‌زبان‌ها جگرت را؟ خورشید شب تار خرابه! خبرت هست؟ یک‌ماه گذشته است و ندیدم قمرت را بابای گلم! هیچ شده، موقع خوابت در طشت بیارند برایت پدرت را؟! یک چشم تو، آیا شده از کار بیافتد یا وانکند پلک تو، چشم دگرت را؟! ای سوخته‌مو! می‌شود آیا که بگویی درباره‌ی موهای سر من، نظرت را از باغ پر از لاله‌ی تو، هیچ نمانده یک چشم بچرخان و ببین دور و برت را ای از سفرت، سرزده برگشته! روا نیست با خود نبری باردگر همسفرت را
  • 5:04
    روضه - مریم است این و یا خود زهراست که حریمش، پر از کرامات است تا قیام قیامت، این بانو افتخار تمام سادات است از ضریح بهشتی‌اش هردم عطر جانبخش لاله می‌آید تا همیشه، صدای جان‌سوز گریه‌ی یک سه‌ساله می‌آید اعتکاف بنفشه و لاله روی لب‌های او، چه دیدن داشت و حدیث دل شکسته‌ی او از زبانش، بسی شنیدن داشت کربلا بود و نیزه و شمشیر کربلا بود و خنجر و دشنه کربلا بود و هرم آن صحرا کربلا بود و کودکی تشنه کربلا بود و ناله‌ی طفلی که چه غمگین به‌هوش می‌آمد کودکی که ز هوش می‌رفت و به چه سختی، به‌هوش می‌آمد کربلا بود و مشک خالی و دست از تن جدای سرداری ماند رووی زمین نمناکی بیرق خاکی علمداری اسبی از سمت سرخی گودال خسته و بی‌سوار می‌آمد و دلم با حقیقت تلخی داشت کم‌کم کنار می‌آمد پیش چشمان خون‌گرفته‌ی‌مان از حرم، عطر سیب را بردند به‌روی نیزه‌ها، سر ماه و سر شاه غریب را بردند
  • 4:40
    روضه - حالا که اومدی، موهامو ببین خرابه‌نشین شدم؛ جامو ببین کاش می‌شد به دختر یزید بگم حالا دیگه، بیا بابامو ببین اومدی آروم‌جونم؛ مگه نه؟ قراره پیشت بمونم؛ مگه نه؟ یه‌ذره فقط زبونم می‌گیره هنوزم شیرین‌زبونم؛ مگه نه؟ گریه، جوهر صدامو می‌گرفت زنجیرا جلوی پامو می‌گرفت هرجا حرف بد به ماها می‌زدن دستای عمّه، گوشامو می‌گرفت راستی چشمامو دیدی، کبود شده؟ صورتم رو شنیدی، کبود شده؟ هرجاتو که بوسیدم، نیزه زدن هرجامو که بوسیدی، کبود شده هرجا میرم یکی دنبال منه خواهرت دلواپس حال منه چرا شمرو رووی سینت جادادی؟ بغلت آخه فقط مال منه موقع دوری رسید؛ دلم شکست هیشکی حالمو ندید؛ دلم شکست خیزران دیدم لباتو می‌بوسه تووی مجلس یزید، دلم شکست دیگه روزای خوشایند نمیاد روو لبام بعد تو لبخند نمیاد چه‌جوری گوشواره‌هامو دزدیدن که هنوز خون گوشم بند نمیاد

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی