- 819
- 1000
- 1000
- 1000
شب چهارم رمضان 1401 - محمود کریمی
مناجات خوانی شب چهارم رمضان با صدای محمود کریمی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - من را نگاه تو اگر از یاد برده بود چیزی نداشتم؛ همه را باد برده بود دیوانهی حسینم از آندم که مادرم من را کنار پنجرهفولاد برده بود ما را رضا به کربوبلا برد و قبل از آن ما را حسین، صحن گوهرشاد برده بود ما را حسین، دست گرفته، تمام عمر ما را وگرنه اینهمه بیداد، برده بود از شیر مادرم، نه! که قبل از تولّدم دل را حسین، خانهاش آباد، برده بود حاجت گرفت هرکه دلش رفت تا حرم هرکه فقط به پیش تو فریاد برده بود مدیون زینب است امامت وگرنه غم جان از وجود حضرت سجّاد برده بود زینب فرشته بود و پَر خویش وا نکرد پَر میگشود اگر، همه را باد برده بود
-
مدح - ?به نام نامی زینب که علّمالاسماست قسم به نام عقیله که آیتالکبراست بلندمرتبه بانوی فاطمی علی تمامی وجناتش، تمامی مولاست غلامزادهی ایلش، قبیلهی مجنون کنیز خادمههایش، عشیرهی لیلاست نفسنفس نفحاتش، چکامهای شیوا و حرفحرف کلامش، قصیدهای غرّاست قلم چگونه نویسد که خامی محض است کلام پختهی عمّان بخوان که روحافزاست زنی که دست خدا را در آستین دارد کسیکه یکتنه، مردآفرین کربوبلاست برای آلعبا، بوده واجبالتعظیم حسین، فاطمه، احمد، حسن؛، علی، زهراست عقیلهای که عقول از مقام او حیران فهیمهای که فقاهت ز فهم او رسواست ندیده سایهی او را نگاه همسایه اگرچه مدّت سیسال، پیش این دریاست ندیده سایهی او را مدینه یا مکّه که شهر در قرق چند حضرت سقّاست نسیم هم نوزد سمت چادرش حتّی که این حریم، حریم فرشتههای خداست نه! خاک بر دهنم؛ رخصتی فرشته نداشت مقام چادر خاتون فاطمه بالاست ز مادحین بزرگی اینسرا، مریم ز واصفین بلندی این حرم، عیسیست رکاب ناقه که سرقفلی علمدار است ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست پناهگاه تپشهای خستهی سجّاد امام هاشمیان و شفیعهی فرداست اگر حسین در اعماق سینهها جاریست اگر حسینیّهای در تمامی دلهاست ولی حسین، خودش زینبیّهای دارد که در تمامی افلاک، بیرقش برپاست رسید ظهر دهم؛ فصل اوج غم! امّا میان خیمهی خود مانده؛ در دلش غوغاست اگرچه پایبهپای برادرش رفته اگرچه بانوی غمگین خیمهی شهداست اگرچه بر سر بالین هر شهیدی بود اگرچه شاهد رزم اهالی دریاست چقدر پیکر خونین به دست آورده چقدر چادرش از خون لالهها زیباست کنار پیکر اکبر که زودتر آمد اگر نبود، حسینش چگونه برمیخواست میان خیمه نشسته؛ ز دور میشنوند خروش تازهجوانهای خود که بیهمتاست دو شیرزادهی او در کشاکش رزمند و در حوالی آوردگاه، طوفانهاست گرفتهاند تمامی پهنه را با تیغ شنید و گفت: عجب خطبههایشان گیراست پس از برادرش، آهسته میکشد تکبیر و گاهگاه بگوید: برادرم تنهاست کمی گذشت؛ خروشی دگر نمیشنود نوای تازهجوانها به جای آن برخواست میان خیمهی خود مانده و نمیشنوند به غیر ناله که از سمت نیزهها پیداست
-
نوحه - دلبری کار چشات من که میمیرم برات آرزوم اینه باشم بین کشتهمردههات مردم از تیر نگات از صدای آشنات پاره شد بند دلم با هوای کربلات از تب عشق تو، میسوزه تنم تا زندهام، سینهزنم ارباب بیکفنم زیر بارون توام مست و مجنون توام بیخبر از غصّههام تا پریشون توام ذکر لبهای منی دین و دنیای منی بینیاز از عالمم تا تو آقای منی جاریه اشک این چشمای ترم پای ایوون حرم ارباب بیکفنم عالمآرا تا ابد دلربایی میکنی با نگاهت، قلبمو کربلایی میکنی بیقرارم ای ماه «کربوبلا» ای شاه «کربوبلا» ارباب بیکفنم
تاکنون نظری ثبت نشده است.