- 498
- 1000
- 1000
- 1000
شب سوم رمضان 1401 - محمود کریمی
مناجات خوانی شب سوم رمضان با صدای محمود کریمی، 1401
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - بهار آمده بار دگر؛ خدا را شکر رسیده موسم سود و ثمر؛ خدا را شکر تضرّع سحر و اشک، رزق هرکس نیست برای داشتن چشم تر، خدا را شکر اگرچه اشک زیادی نریختم امّا همین که هست نمی مختصر، خدا را شکر گناههای بدی کردم و به لطف خدا کسی ندید و نشد با خبر؛ خدا را شکر زبان اهل سخن، قاصر است از مدحش چه آورم به زبانم!؟ مگر خدا را شکر شنیدهایم که از «کوی عفو» میگذرد نشستهایم سر این گذر؛ خدا را شکر کریم بود و به مهمانسراش راهم داد نگه نداشت مرا پشت در؛ خدا را شکر مرا نشاند سر سفره، گفت: بسمالله شنید حرف مرا تا سحر؛ خدا را شکر نیازمند خدا، بینیاز از خلق است به اعتبار توام معتبر؛ خدا را شکر کتاب بندگی هر بزرگ را دیدم نوشته بود به خون جگر، خدا را شکر به قدر اگر نرسم، لا اله الّا الله به درک قدر رسیدم اگر، خدا را شکر اگر که جلب رضای تو در نظر باشد هرآنچه هم شود از هرنظر، خدا را شکر سعادتی است که در بارگاه آلالله به خادمی شدهام مفتخر؛ خدا را شکر به لطف امنیّت کشتی نجات، «حسین» گذشتهایم ز موج خطر؛ خدا را شکر خدا بخواهد اگر، اربعینمان جور است اگر که جور شود این سفر، خدا را شکر
-
روضه - جز زیر سر تو، سایهای نیست پدر جز عمّه، برام دایهای نیست پدر زخم لب تو، رقیّهات را سوزاند از آبلهها گلایهای نیست پدر از درد بگویم؟ از مکافات چطور؟ از کوفه چطور؟ داغ شامات چطور؟ از قصّهی زجر بیحیا با خبری؟ از غصّهی دروازهی ساعات چطور؟ تا نائبهی او بشوم، مانده هنوز تا «فاطمهبانو» بشوم، مانده هنوز هرچند که صورتم کبود است ولی تا دست به پهلو بشوم، مانده هنوز حیران توام، رمز معمّای تو چیست؟ آن سرّ نهفته، پشت پیدای تو چیست؟ خنجر به گلوت خورده بابا امّا این زخم نشسته روی لبهای تو چیست؟ تا زجر مرا زد و زمینگیرم کرد با زجر مرا زد و زمینگیرم کرد یک کوفه و شام روی هم کشت مرا یا زجر مرا زد و زمینگیرم کرد کمتر لب این شریعه تابم بدهید با دیدن این آب، عذابم بدهید شرمندهی غیرت عمو عبّاسم ایکاش نگفته بودم آبم بدهید
-
روضه - ای یوسف رسیده به کنعان من، سلام بابای من؛ عزیزتر از جان من سلام ای دلخوشی این دل پُرغم، خوش آمدی «بابا» به این خرابهی ماتم، خوش اومدی دیدم چقدر حالت عمّه، عجیب شد تو آمدی؛ خرابه پُر از بوی سیب شد منّت سر شکستهی دختر گذاشتی وقتی به روی دامن من، سر گذاشتی حالا به موی مختصرت شانه میزنم با دست کوچکم به سرت شانه میزنم بابا ندیدهای که چه زجری کشیدهام من روی خار تیز مغیلان دویدهام زلفم به دست باد مخالف کشیده شد این ارث فاطمهست که قدّم خمیده شد از روی من مپرس که نیلی شده، پدر یاست، کبود ضربهی سیلی شده، پدر این معجرم که پاره و خاکی و نخنماست سوغات غارت حرم بیپناه ماست این نیزهدارها چه گلی که نکاشتند بر نی، سر عموی مرا کج گذاشتند کار رقیّهی تو «پدرجان» تمام شد تا نوبت مصائب پردرد شام شد نامحرمان به راه حریم تو، سدّ زدند بر پهلوی سهسالهی تو، بد لگد زدند ما را میان خندهی انظار بردهاند ما را کشانکشان سر بازار بردهاند امشب کنار پیکر بیجان من بمان یک فاتحه برای «گل پرپرت» بخوان
-
نوحه - داره موهام یواشیواش شبیه مادرت سفید میشه بیا که داره از همه، رقیّه ناامید میشه توو آسمونایی، پیش خدایی بابا توو این خرابه دنبالم میآیی بابا کجا بگردم دنبالت؟ کجایی بابا؟ خسته، زخمی و اسیرم مثل عمّه، پیر پیرم درمونی نداره دردم دارم میمیرم داره موهام یواشیواش شبیه مادرت سفید میشه بیا که داره از همه، رقیّه ناامید میشه یه عالمه راه اومدم با پای خسته زمین میخوردم باباجون با دست بسته بسکه سرت زخمی شده، دلم شکسته زنجیر و غل و اسارت ما و اینهمه جسارت دلتنگم برا مدینه بریم زیارت چشای نیمهباز تو، داره رقیّتو عذاب میده تا من میگم «بابا»؛ سرت به دخترت جواب میده عمّه کنار من، شبها چشم انتظاره سر منو روی پای خودش میذاره اونم مثه من از بابام خبر نداره اون زخمی که توو گلومه زخم رو سر عمومه امشب تا سحر، بابا جون کارم تمومه نمیخواد این بدن کفن؛ نمیخواد این غبارو پاک کنی باید شبیه مادرت، منو شبونه خاک کنی
تاکنون نظری ثبت نشده است.