- 66
- 1000
- 1000
- 1000
شام وفات حضرت معصومه (س) 1402 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شام وفات حضرت معصومه (س) با صدای میثم مطیعی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن از کودکی نازِ برادر را کشیدن خواهر شدن یعنی جدایی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن خواهر شدن یعنی ز هجران پیر گشتن در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی ایکاش وقت احتضار من بیایی قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم، الحمدلله در کوچهها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله با ضربه سیلی میانِ کوچهای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در و دیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچه تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چون به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد شاعر : قاسم نعمتی
-
روضه - چگونه آه! بخوابم ؟ چگونه آب بنوشم ؟ صدای العطش کودکان رسیده به گوشم صدای کودک تنها صدای آه و تمنا و من در این همه غوغا چگونه باز خموشم سکوت مایه ی ننگ و صدا چو تیرِ تفنگ و هلا که موسم جنگ است و من به جوش و خروشم به یاد کرب و بلایم به یاد دست جدایم که دیدم، آن همه غم را که خورده بود به گوشم از آن همه گل پرپر از آن همه علی اصغر از آن سه ساله بی سر چگونه چشم بپوشم رسیده لحظه پیکار به اذن حیدر کرار به یاد میر و علمدار عَلَم دوباره به دوشم عَلَم اگر که نباشد قلم به دست بگیرم قلم به دست گرفتم که قدر وسع بکوشم شاعر : فاطمه معصومه شریف
-
زمینه - «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه»کوی تو خود جنت الاعلی بودتربت تو تربت زهرا بود
-
زمینه حماسی - منتظران برخیزید، خونجگران برخیزید معرکه ی آخرالزمان برپاست همقسمان بسمالله، همقدمان بسمالله وعده ی ما صحن مسجدالاقصاست الله الله ، شعله ی آهِ مظلومان برمیخیزد الله الله ، خشمِ ما آتش بر جانِ ظالم ریزد الله الله ، تیغ عریانیم و او باید بگریزد آه، مستجاب است ، این «امن یجیبب» نصر من الله و فتح قریب غیرت ما طوفان است، صاعقهی سوزان است شعله زند بر کاخِ سیاهِ ستم غیرت ما شمشیر است، جرأت عالمگیر است لرزه فکن بر جانِ سپاهِ ستم خیبر خیبر، ویران خواهی شد اینک با دستان ما ما در راهیم، با « بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا » قرآن فرمود: «وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً» با «یا محمد» این لشکر آید تا راه فتح، خیبر بگشاید شاعر : دکتر محمدمهدی سیار
-
واحد تند - شیخ می آید حرم ، گمراه می آید حرم با تمام زائرانش راه می آید حرم هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم لحظه ای خالی نمی ماند اگر دقت کنیم روزها خورشید و شب ها ماه می آید حرم خوش به حال شاعری که ساکن شهر قم است گاه می آید حرم ، بیگاه می آید حرم رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب کوه از شوق زیارت کاه می آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زیارت کرده است در حقیقت عارف بالله می آید حرم هر که می خواهد ببیند قطعه ای از عرش را راه خود را می کند کوتاه می آید حرم بُعد منزل نیست چونکه این سفرروحانی است هرکسی هر جا بگوید : آه می آید حرم شاه ورعیت ،مست وعارف، شیخ وگمراه و همه با تمام زائرانش راه می آید حرم شاعر : مجتبی خرسندی
-
واحد تند - مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است چند روز است که قوتِ همهی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ آهِ مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ کودکی بر اثر ترس، تنش میلرزد چشمهایش شده خیره، بدنش میلرزد مادری روی زمین در بغلش فرزندیست آخرین بار به زحمت به لبش لبخندیست کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند صاحب العصری و این عصر، دلت را خون کرد غزهی سوخته در حصر، دلت را خون کرد شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟! تو اراده بنما تا که ورق برگردد ای که ویرانگر هر ظلم و فسادی هستی تو یداللهی و مافوق ایادی هستی چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم! گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم عزم ما در صف پیکار شبیه صخره است بر مُریدان ابالفضل، شهادت فخر است بکش از قبضهی خود تیغ دو سر را بیرون قطع کن ریشهی تاریک یهود و صهیون آخرین ناجی و مونس! به رقیه برگرد پسر حضرت نرجس! به رقیه برگرد شاعر : محمدجواد شیرازی
تاکنون نظری ثبت نشده است.