- 26
- 1000
- 1000
- 1000
شام شهادت حضرت رقیه (س) 99 - محمدحسین پویانفر و مهدی سماواتی
مرثیه خوانی شام شهادت حضرت رقیه (س) با صدای محمدحسین پویانفر و مهدی سماواتی، 1399
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - مهدی سماواتی - دختری ماند مثل گل ز حسین چهره اش باغ باغ نسرین بود جایش آغوش و دامن و بر و دوش بس که شور آفرین و شیرین بود طفل بود و یتیم گشت و اسیر جای دامان مکان به ویران داشت ماه رویش نبود بی پروین ابر چشمش همیشه باران داشت وقتی آن طفل گریه سر می داد در و دیوار گریه می کردند همه خود را ز یاد می بردند بهر او زار گریه می کردند هر زمان نامی از پدر می برد سیلی و طعنه بود پاسخ او هر دو از بخت او سخن می گفت بود همرنگ معجر و رخ او ورق گل کجا و سیلی کین شاخه ی یاس کی بریده به داس دست بر جای سیلی و می گفت پس کجا هستی ای عمو عباس پا پر از زخم و دست بی جان بود جسم شب گون و چهره چون مهتاب می نشست و به روی صفحه ی خاک مشق می کرد طفل : بابا – آب شبی از درد و گریه خوابش برد دید جایش به دامن باب است جست از شوق دل ز خواب و بدید آرزوها چو نقش بر آب است چشم خالی ز خواب شد پر اشک گشت درگیر بغض و حنجره اش دوخت بر راه دیده و کم کم خود به خود بسته شد دو پنجره اش گر چه ویرانه در نداشت ، به شب بخت آن طفل حلقه بر در زد دید کودک ز پای افتاده ست با سر آمد پدر به او سر زد من غذا از کسی نخواسته ام گر چه در پیکرم نمانده رمق شوق و امید و عاطفه گل کرد دست لرزید و رفت سوی طبق بین ناباوری و باور ماند نکند باز خواب می بینم این همان غنچه ی لب باباست یا سراب است و آب می بینم خواست از شوق دل کشد فریاد جوهری در صدای خویش نداشت خواست خیزد ادب کند اما استواری به پای خویش نداشت این ملاقات ماه و خورشید است ابرها سوختند و آب شدند بازدید پدر ز دختر بود آب و آیینه بی حساب شدند گفت نشکفته غنچه ام اما لاله در داغها سهیمم کرد دو لبم یک سخن ندارد بیش که در این کودکی یتیمم کرد چهره ام را چو عمه می بوسید گریه می کرد و داشت زمزمه ای علتش را نگاه من پرسید گفت خیلی شبیه فاطمه ای راست است این که گفته اند به من مادرت سیلی از کسی خورده چه از او سر زده مگر او هم مثل من اسمی از پدر برده یاد داری که هر سوال تو را مثل بلبل جواب می دادم تر نگشته لبت هنوز که : آب در کفت ظرف آب می دادم
-
واحد - سماواتی - رأس شریفت یاس و من پروانه امشب خوش آمدی بابا در این ویرانه امشب با سر سراغم آمدی بر دختر خود سر زدی بابا حسین جان بابا حسین بابا حسین بابا حسین جان اهل جفا اشک روانم را چو دیدند ناز مرا با تازیانه ها خریدند رقیه از جان خسته شد غمگین و دل شکسته شد بابا حسین بابا حسین بابا حسین جان سربسته گویم سوی من بِنما نظاره قرآن کوچک تو گشته پاره پاره سه ساله ات شد خون جگر پیر غمت شدم پدر بابا حسین بابا حسین بابا حسین جان
-
مدح - پویانفر - فرقی ندارد که حرم یا خانه باشم باید اسیرِ نرگسِ مستانه باشم دلتنگِ شش گوشه شدم پس جای دارد در این حریمِ عاشقی دیوانه باشم چشمانِ زارِ من چنان دریا سرشت است هرجا که می گویم حسین آنجا بهشت است سالارِ دلها! یاور و یارت زیاد است در روضه ها عشّاقِ غم بارت زیاد است حالا که باید اربعین در خانه باشم فطرس! سلامم را ببر کارت زیاد است یک لحظه هم غافل شدن از شاه هرگز یک لحظه هم غفلت ز روی ماه هرگز کُفرانِ نعمت شد زیارت را گرفتند قدرش ندانستیم و نعمت را گرفتند جای زیارت!! با حرم سلفی گرفتیم حالا ز ما رزقِ سعادت را گرفتند باید بیاموزیم درسِ عاشقی را کمتر کنیم ای عاشقان نالایقی را یا فاطمه!! ما گریه کُن ها را تو دریاب جانِ ابالفضلت دلِ ما را تو دریاب دوری ز شهرِ کربلا کاری ست مشکل این حسرتِ مانده به دلها را تو دریاب ای بی براتِ کربلا بر ما عطا کن در حقّ ِ این سینه زنانت یک دعا کن
تاکنون نظری ثبت نشده است.