- 627
- 1000
- 1000
- 1000
شب اول محرم 1402 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شب اول محرم با صدای میثم مطیعی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم به خیمهی تو...نه حتی به خویشتن نرسیدم گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا به چشمروشنی از بوی پیرهن نرسیدم به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان مرا چه شد که به لبیک سوختن نرسیدم دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن به بوریای تو ای شاه بی کفن نرسیدم دوباره بر سر نی سیب های سرخِ رسیده ست دوباره ماه محرم رسیدم و من نرسیدم
-
زمزمه - تو کوفه نیستی ببینی، که مسلمت چه بی کسه داد میزنم نیا ولی، صدام بهت نمیرسه فقط یک دلیل داره گریهی من یکی کاشکی مسلم رو یاری کنه حسین داره با خونواده میاد مسلمونی نیس که یه کاری کنه میخواستم رو پاهات بیفته سرم ولی هرکسی قسمتی داره میدونی دارم تشنه جون میدم اینم حتماً حکمتی داره «نیا کوفه زادهی حیدر» برا تو گریه میکنم، نامه نوشتم که بیا تنها میشی عین علی، وفا ندارن کوفیا پر از سنگه دامن کوفیا تا با دست پرتر بیان گودال به اسباشونم نعل تازه زدن تا جسم تو بهتر بشه پامال برای یه مُش پول خرد سیاه برا کشتنت کیسه میدوزن توو غوغای غارت همه دخترات تووی شعلهی کینه میسوزن «نیا کوفه زادهی حیدر» شاعر : سید مهدی سرخان
-
نوحه سنتی - فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم قدسیان در، سوگ و ماتم، سر به سر بر زانوی غم عرش اعظم، در عزای، اشرف اولاد آدم آه و واویلا از این غم فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم محتشم از صید افتاده به هامون بگو مرثیهی کشتهی ناشده مدفون بگو محتشم با، ما بگو از، روضهی کشتی و طوفان دیو و دد بود، جمله سیراب، تشنه بود اما سلیمان آه و واویلا از این غم فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم از سفر، حج خود میرسد این کاروان بخوان تو ای، محتشم مرثیهای خونچکان محتشم با، ما بگو باز، در لباس استعاره ماهی در خون فتاده، زخمش افزون از ستاره آه و واویلا از این غم فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم شاعر : دکتر محسن رضوانی
-
زمینه - دلم ریخت وقتی خیامت به پا شد خیامت به پا شد، قیامت به پا شد من و از تو گفتن، من و از توخواندن که داغت گرفته سراغ از دل من حسین ای نخستین تمنای من حسین ای غم ناب زیبای من تو امروز من، تو فردای من دلم ریخت وقتی خیامت به پا شد خیامت به پا شد، قیامت به پا شد الهی بمیرم، ولی جا نمانم جدا از تو یک دم به دنیا نمانم حسین ای که همه خاطرات دلم شده روضههایت حیات دلم که داغ تو شد، نجات دلم دلم ریخت وقتی خیامت به پا شد خیامت به پا شد، قیامت به پا شد تو مشکات نوری تو مصباح جانها که اهل و عیالم فدای تو مولا همه نسل من در امان تواند که اولاد من خادمان اند الهی همه، فدایت شوند دلم ریخت وقتی خیامت به پا شد خیامت به پا شد، قیامت به پا شد شاعر : میلاد عرفان پور
-
واحد - تو کوچهها راه میرم و به پیرهنش فکر میکنم به اون سری که از قفا می بُرَنش فکر میکنم الهی، بمیرم تو کوچهها راه میرم و به مرکبا فکر میکنم به اون تنی که میمونه به زیر پا فکر میکنم الهی، بمیرم شکسته بیصدا منو، این درد که نیست میون کوفیا، یک مرد چجور بگم حسین من، برگرد حسین من نیا نیا، آقا! نیا به شهر کوفیا، آقا! تو کوچه ها راه میرم و گریه م میگیره بیصدا به یاد مادر حسین که زخمی شد توو کوچهها الهی، بمیرم به دستای عموم، علی که بستنش فکر میکنم همش به اون پهلویی که شکستنش فکر میکنم الهی، بمیرم مادر بیپناهشو، دیدم کبودی نگاهشو، دیدم محسن بیگناهشو، دیدم حسین من نیا نیا، آقا نیا به شهر کوفیا، آقا دارن کشون کشون منو میون کوچه میبرن فکر میکنم به دخترات که راهی این سفرن تو کوفه، میترسن تو کوچهها راه میرم و به کربلا فکر میکنم به اون سری که میبرن رو نیزهها فکر میکنم به اشکات، می خندن الهی سنگی رو سرت، نباره کسی به سینهی تو پا، نذاره ببین که مسلم تو بی، قراره حسین من نیا نیا، آقا نیا به شهر کوفیا، آقا شاعر : رضا یزدانی
تاکنون نظری ثبت نشده است.