- 400
- 1000
- 1000
- 1000
شب پانزدهم ماه رمضان - ولادت امام حسن مجتبی (ع) 1402 - میثم مطیعی
مدیحه سرایی شب پانزدهم ماه رمضان - ولادت امام حسن مجتبی (ع) با صدای میثم مطیعی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مدح - قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش نه در مقابل این پای تا به سر زنگار کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد مراست در پی هر یک، هزار استغفار.. روایتیست شریف از کتاب القطره که قطرهایست ز دریا و وصف توست بحار که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر امیر قصر کلام و عمارت گفتار امام خطبه طلب کرد خطبهای از تو ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر کسی ندیده چنین آفتاب در انظار زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش شبیه عاشق و معشوق لحظ? دیدار پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟ علیست باب الهی علیست حصن حصین علیست پرسش اول علیست آخر کار موالیان علی مؤمناند و گوهر قدر و منکران علی کافرند و بیمقدار چنان مدیح علی از زبان پاک حسن نشست بر دل کروبیان عرشسوار که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت» فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست ثنای حُسن تو گفتهست حیدر کرار شاعر : هادی جانفدا
-
مدح - این خانواده آینه های خدائی اند در انتهای جاده ی بی انتهائی اند خیل ملک مقابلشان سجده می کنند اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند هر کس که می رسد سر اطعام می برند فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز اینها همان مقدمه ی آشنائی اند صدها هزار مثل سلیمان در این حرم مشغول لحظه های شریف گدائی اند سوگند میخوریم که پروانه زاده ایم همسایه ی قدیمی این خانواده ایم تو آسمان جودی ما یا کریم تو پرواز میکند دل ما تا حریم تو احساس میکنم به تو نزدیک میشوم وقتی که می وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده است آن آشنای کوچه نشین قدیم تو قرآن بی بدیل ، حروف مقطّعه کی میرسم به فهم الف لام میم تو سوگند میدهیم خدا را در این سحر بر پینه های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند دست مرا بگیر که عاشق ترم کنی سلمان خانواده ی پیغمبرم کنی من در قنوت نیمه شبت دور میزنم شاید مرا بگیری و انگشترم کنی آن شاخه ی گلم که به دست تو داده اند تا هرکجا که خواست دلت پرپرم کنی من آمدم که بین سحرهای اشتیاق بال مرا بگیری و خرج حرم کنی بال و پر شکسته به دردم نمیخورد انگار بهتر است که خاکسترم کنی روزی آب و سفره ی نان منی حسن ماهِ مبارکِ رمضان منی حسن ای در هوای پاک نگاهت سلام ها نامت نداشت سابقه ای بین نامها ای سبزی بهار خدا سیر میشوند از عطر سفره های حضورت مشام ها بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن هم سفره ی فروتن جمع غلام ها در کوچه ات کسی به کسی جا نمیدهد مکثی نما به شوق چنین ازحام ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آنکس که پیش پای شما خم نمیشود در خانه ی فرشته هم آدم نمیشود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمیشود شاعر : علی اکبر لطیفیان
تاکنون نظری ثبت نشده است.