- 35
- 1000
- 1000
- 1000
شب بیست و دوم ماه رمضان 1402 - شام شهادت امام علی (ع) - محمود کریمی و محمود علوی
مرثیه خوانی شب بیست و دوم ماه رمضان با صدای محمود کریمی و محمود علوی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - بر درگهت آمدم دوباره با جرم و خطای بیشماره گویم به دو چشم پر ستاره تو لطف نمودهای مرتّب ما را به «علی» ببخش یاربّ ما را سر سفره راهدادی از لطف، به ما پناهدادی یکعالمه اشک و آه دادی مهمان توییم در دل شب ما را به «علی» ببخش یاربّ گفتی که بیا به میهمانی از فیض کریم، جا نمانی با اینهمه لطف و مهربانی این بندهی تو، نشد مودّب ما را به «علی» ببخش یاربّ گفتی که بیا و بخشش از من از تو گره و گشایش از من دلخسته! بیا؛ نوازش از من این نفس ولی نشد مُهَذَّب ما را به «علی» ببخش یاربّ با اینهمه بیحیایی من گستاخی و بیوفایی من اعمال بد و ریایی من از شرم چرا نکردهام تب ما را به «علی» ببخش یاربّ دانی چه شد و چهکار کردم از درگه تو، فرار کردم من لغزش بیشمار کردم پیمانهی جرم شد لبالب ما را به «علی» ببخش یاربّ از درگه تو، شرف گرفتم دامان تو را به کف گرفتم اذن سفر نجف گرفتم حالا که «علی علی» است بر لب ما را به «علی» ببخش یاربّ سوگند به آیههای قرآن ما را به علی، امیر مردان دور سر مرتضی بگردان تا اینکه شوم کمی مقرّب ما را به «علی» ببخش یاربّ صد شکر که آبرو نبردی ما را بغل خودت فشردی ما را به حسین خود سپردی تا اینکه شوم «حسین مذهب» ما را به «علی» ببخش یاربّ سوگند به داغ شاه عطشان بر آن سر روی نی نمایان بر اشک مخدرات گریان سوگند به اضطرار زینب ما را به «علی» ببخش یاربّ
-
روضه - شب بود؛ میرفتند پیکر را بشویند آئینهی اللهاکبر را بشویند از آسمان آمد کمک؛ تنها نمیشد تا پیکر ساقی کوثر را بشویند باور نمیکردند آیا این علی بود؟ یعنی چگونه روح باور را بشویند بر مغتسل خوابیده بود، آرام و مظلوم تا بچّهها زخم مکرر را بشویند پیشانیاش دارد عجب زخم عمیقی باید کمی آرامتر سر را بشویند زخم فدک، داغ مدینه، تازه شد؛ وای! انگار میرفتند مادر را بشویند
-
روضه - پدرم مرد باخدایی بود مهربان بود مثل دریا بود روی پیشانی پر از چینش اثرات سجود، پیدا بود پدرم اسوهی شجاعت بود قهرمان شجاع بدر و حنین ضربتش در کشاکش خندق افضلٌ من عباده الثّقلین تا پدر بود، خوب پُر میشد جای خالی مادرم زهرا قصه در گوش بچهها میگفت شانه میزد به موی من شبها داغ مادر ولی پدر را کشت همه مویش سپید شد پدرم مسجد کوفه، تیغ خورد امّا در مدینه شهید شد پدرم پدرم خاطرات تلخی داشت قصهی آتش و در و دیوار قصهی کوچه بنیهاشم قصهی تلخ سینه و مسمار دیگر امّا به خانهی ایتام نان و خرما کسی نمیآرد بر زمین با عبور نعلینش گل برکت کسی نمیکارد شب آخر، پدر وصیّت کرد حسنش را به عدل و حقّالناس رو به عبّاس کرده و فرمود: جان تو، جان زینبم؛ عبّاس! خوب شد کربلا نبود پدر وقتی از روی ناقه افتادم دیگر عبّاس هم نبود آنجا تا بیاید رسد به فریادم خوب شد مجلس شراب نبود شاهد غربت پسر باشد شاهد خیزران لبهایش شاهد رأس و طشت زر باشد
-
روضه - علوی - گرچه بستند باز میریزد خون دل از شکاف زخم سرم.. زخم شمشیر قاتل من نیست داغ ناموس مانده بر جگرم من که مرد نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه هاش جا انداخت بروقنبر میان هرکوچه بگو از حال و روز غمبارم کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم این حسین است ، چهره ی اورا ای پسربچه ها نگاه کنید سر رخت و لباس او نکند.. کشمکش بین قتلگاه کنید
-
نوحه - علوی - قربون صدا زدنت خیلی بی هوا زدنت حالا روی چادرمه خاک دست و پا زدنت من سر قرار اومدم توی نیزه زار اومدم از تو دل نکندم حسین با خودم کنار اومدم تا چشمم کار می کنه نیزه نیزه نیزه می بینم داره با تو چی کار می کنه نیزه نیزه نیزه می بینم کی دلش اومد بزنه کی اومد لگد بزنه یه نفر حرفی به این شمر نا بلد بزنه زندگی همینه حسین رسم دنیا اینه حسین کاشکی حال و روز تو رو مادرت نبینه حسین رو خاک داغ کربلا کشته کشته کشته میبینم من دفنه اهل الغری کشته کشته کشته میبینم حتی بالای نیزه ها کشته کشته کشته میبینم من برم کجا چه کنم بعد کربلا چه کنم پیکر تو جا بمونه زیر نیزه ها چه کنم با قد کمون اومدم عشق من بمون اومدم من فقط به عشق خودت بین خاک و خون اومدم از تشنگی دور و بر رو تیره تیره تیره میبینم این ساعت های آخرو تیره تیره تیره میبینم توی مقتل برادرو تیره تیره تیره میبینم قرارمون نبود از تنور سر در بیاری … آقای کربلا کاری کن خواهرت برگرده کربلا
تاکنون نظری ثبت نشده است.