- 684
- 1000
- 1000
- 1000
شب دوازدهم ماه رمضان 1402 - محمود کریمی
مراسم شب دوازدهم رمضان با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - ?تمام عمر با گریه عجین بود تمام عمر هرلحظه حزین بود سلاحش گریه بوده در نبردی که در راه دفاع از جان دین بود سبکتر از فرشته، بال میزد پر پرواز او، اشک وزین بود نشان مهربانی با ضعیفان به روی شانههایش چون نگین بود دعاهایش برای اهل تقوا همیشه اوّلین و آخرین بود صحیفه، شرح الفت با خدا و فرار از دست ابلیس لعین بود امیر نفس در بالاترین وجه سرآمد بر تمام مؤمنین بود غلامش إذن باران داشت وقتی که او در عرش، سجّادهنشین بود ملائک، مستمندان نگاهش امام آسمانها و زمین بود قنوتش، وصل عرش و فرش میکرد جهان در دست زینالعابدین بود چهلسال آه، جان نازنینش دچار زخمهای سهمگین بود شهید زخم عاشوراست مولا شهید روضهی باباست مولا چهلسال است آقا داغدار است چهلسال است چشمش بیقرار است چهلسال است که تقویم این مرد تمام فصلهایش بیبهار است ستون آسمان و جان دنیا ولی در تنگنای روزگار است پس از کربوبلا و قتلگاهش همیشه چشمهایش سوگوار است هنوز از هتکحرمت در اسیری دچار زخمهای بیشمار است عبورش از دل بازار، سخت است چه رنجی در ضمیرش، یادگار است چهلسال است خود را میکشاند شهید زندهی چشمانتظار است گذشته سالها امّا هنوزم شبیه روز اوّل، داغدار است برایش آب و نان و خاک، روضهست همانگونه، حصیر و گوشوار است اسیر کوفهای شد که برایش علی کشتن بهنوعی افتخار است ندیده تاکنون چشمان غیرت از اینها بانویی را در اسارت
-
روضه - ?از غم آلحقّ، شده گریه و دیده همنشین اشک چکد به سینه با إذن امیرمؤمنین دست نیاز میزند بر سر و سینهی خودش آه نماز میکشد شعله به جان اهل دین روضه گرفته آسمان؛ آب شدهست نوحهخوان زآتش قلب فاطمه، لرزه فتاده بر زمین ای به فدای آنکه از لطف دعا و سجدهاش باز شدهست راه دل تا خود ربّالعالمین صفحه به صفحه عشق را صفحهای از صحیفهاش سجدهکنان رقمزده حضرت زینالعابدین آنکه ز گریههای او، سنگ به گریه آمده خوانده میان گریهها، داغ حسین را چنین گرچه غمی به وسعت کربوبلا نمیشود هیچکجا به سختی شام بلا نمیشود ز بسکه گریه کردهام، خونشده هردو دیدهام نفس گرفته عاشقی از نفس بریدهام گرچه گرفته از عطش، شعله ز پای تا سرم گرچه تنم گرفته گر؛ زهر جفا چشیدهام گرچه در آخرین دمم، دم ز فراق میزنم شعله زند به جان من؛ آه ز دلکشیدهام گرچه به چشم خویشتن، روز دهم مصائب گودی قتلگاه را از دل خیمه دیدهام گرچه به گوش خویشتن از لب خشک تشنهها از دم زیر دشنهها، وا عطشا شنیدهام این همه داغ دیدهام؛ اینهمه روضه خواندهام باز در این عزا، ببین من به کجا رسیدهام که سالهاست دیده از اشک، رها نمیشود هیچکجا به سختی شام بلا نمیشود پرده به پرده در نظر میرود از برابرم بعد وداع آخرش، میرود اکبر از حرم قاسم و إذن رفتن و بوسهی نعل بر تن و طعم عسلچشیدن طفل عموی اطهرم نالهی آبآب را؛ شرم رخ رباب را بهروی دست باب خود، ذبح علیاصغرم ساقی بیقرار را؛ خیمه و انتظار را عمّه که با برادرش گفت: چهشد برادرم؟! حملهی تیغ و دشنه را؛ خاک و گلوی تشنه را عمّه کنار قتلگه، گرفت چشم خواهرم بر روی نیزه ماه را؛ آتش و خیمهگاه را نالهی خواهرم که گفت: عمّه کجاست معجرم؟! گرچه دلم از اینهمه غصّه جدا نمیشود هیچکجا به سختی شام بلا نمیشود
-
روضه - ?شام شلوغو یادمه؛ دیدم همه دف میزدن یهعدّهای میخوندن و میرقصیدن؛ کف میزدن خرابه و خستگی و نافلههای عمّمون گریههای سهساله و زوزهی چوب خیزرون توو دست یکی، یه سپر؛ دست یکی، گوشواره بود بین سنان و حرمله، دعوا سر شیرخواره بود یادم نمیره آتیش محلّهی یهودیا سنگای روی پشت بوم؛ سرای زیر دست و پا بابام که قرآن میخونه، اشک رقیّه درمیاد میون مجلس شراب، بین طبق یه سر میاد
-
نوحه - ?قطرهقطره اشکام، یار لحظههامه؛ همدم چشامه دونهدونه زخمام، یادگار شامه؛ عمریه باهامه بعد تو من و غمها همه روزام، همه شبها کلُّ یومٍ عاشورا بیا من رو ببر بابا خسته و شکسته، همسفر شدم با قاتل تو بابا من با دست بسته، بین نیزهدارا، بین دشت و صحرا اونهمه سر پرپر سر قاسم، سر اکبر پیش چشمای مادر روی نیزه، علیاصغر مونده یادگاریت روی این پروبال؛ داغ این چهل سال یادته کنارت رفته بودم از حال روی خاک گودال بین بوریا بودی توو آغوش خدا بودی غرق زخم و غرق خون رو خاک کربلا بود
تاکنون نظری ثبت نشده است.