- 450
- 1000
- 1000
- 1000
شب پنجم ماه رمضان 1402 - محمود کریمی
مراسم شب پنجم رمضان با صدای محمود کریمی، 1402
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
مناجات - ?غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری فوق عروج وهم و فراتر ز باوری از هرچه دیدهاند و ندیدند، خوبتر وز هرچه گفتهاند و نگفتند، برتری خالیست از ثواب و پر است از خطا و جرم پروندهی سیاه مرا هرچه بنگری من کمترم از اینکه بسوزانیام به نار تو برتری از اینکه به رویم بیاوری خواهی ببخش و خواه بسوزان در آتشم من عبد کوچکم؛ تو خداوند اکبری پرسی اگر تو کیستی و من که؟ گویمت: من بندهی فراری و تو بندهپروری در پیش وسعت کرمت نیز کوچک است حتّی گر از گناه همه خلق بگذری من داخل بهشت ولای علی شدم باور نمیکنم که تو در دوزخم بری ما را هماره بار معاصی به روی دوش تو دمبهدم حوائج ما را برآوری میثم گناهکار و تو بخشنده و کریم کز لطف خویش، ناز گنهکار میخری
-
مدح - ?ای دو جهانت فدا، یا حسنبنعلی مظهر صبر خدا، یا حسنبنعلی شیرخدا را خَلَف؛ دُرّ سهبحر شرف آینهی کبریا، یا حسنبنعلی حای تو حسن أزل، سین تو سرّ ابد نون تو نورالهدی، یا حسنبنعلی مهر رخ دلربات، لعل لب جانفزات بوسهگه مصطفی، یا حسنبنعلی گه سر دوش رسول، گه روی دست پدر گه به بر مرتضی، یا حسنبنعلی هم به سکوت و پیام، هم به قعود و قیام بر همهای مقتدا، یا حسنبنعلی ای به کرم چون پدر از همه مشهورتر حاجت ما کن روا، یا حسنبنعلی عبد تو خیرالعباد؛ باب تو بابالمراد دست تو مشکلگشا، یا حسنبنعلی صلح تو تیری دگر بر دل بیدادگر صبر تو دین را بقا، یا حسنبنعلی بندهی ناقابلم؛ هرچه که هستم دلم با تو بُوَد آشنا، یا حسنبنعلی ای به مزارت درود؛ صلح تو کمتر نبود ز نهضت کربلا، یا حسنبنعلی
-
مناجات - ?من به غیر از تو بخشندهای رو نمیشناسم جز خودم ،عبد شرمندهای رو نمیشناسم از بدیهام، خدایا به تو میبرم پناه توو بساطم ندارم به جز اشک و سوز و آه یه کاری بکن خدایا که نرم سمت گناه شب پنجمه ببخش؛ شب پنجمه ببخش شب پنجمه ببخش؛ نذار آخر ماه دوس دارم سرم رو روی شونت بذارم مهربون! گریه کنم، بگم دوست دارم سرم رو از روی شونههات برندارم یا الهی رو لبهام؛ ابوحمزه میخونم من رو تنبیه نکن؛ از گناهام پشیمونم برا تاریکی قبره، خدایا گریههام برا اون روز که به جایی نمیرسه صدام هیچکسی غیر خودت، کاری نمیکنه برام منو تنها میذارن؛ منو تنها میذارن منو تنها میذارن؛ نمیمونن باهام ای خدا! زیر لحد توو اوج بیکسی وقتیکه برام نمونده هیچ همنفسی آرزوی من اینه به دادم برسی
-
نوحه - ?گفته بودم بهش تووی خیمه نمیشینم من به غیر از عمو، هیچکسی رو نمیبینم عمّه جان! دستمو رها نمیکنی چرا؟! من میخوام با عمو برم به روی نیزهها روی سینهی عمو، نشسته شمر بیحیا دارن آماده میشن بریزن توو خیمهها تشنمه؛ بذار برم به دریا برسم از روو دستای عمو به بابا برسم زیر دستوپا برم به زهرا برسم گفته بودم بهش که من از خون نمیترسم از چیزی جز فراق «عمو جون» نمیترسم عمّه جانم! توروخدا بهم نگو بمون ببین از هر رگاش، بلنده فوّارهی خون سمت قتلگا دارن میبرنش کشونکشون عمّه جون! میگه بابام خودت رو برسون بی عمو برای من، بهشتم قفسه بسکه خون رفته ازش، دیگه بینفسه من میرم تا که خدا به دادم برسه از دل خیمهها، آتیش شعلهور اومد سپر یوسف فاطمه، بیسپر اومد از خدا بیخبرا! چند نفر به یک نفر راهو وا کنید؛ اومد از خیمه، آخرین پسر پیش تیغ حرمله، میشم برات سینهسپر دست خالیم سپر شد برات آخر سر نیزهی بغض تو رو، روو قلبم زدنو میشنوم حالا صدای بابام حسنو مثل تو، بابام حسن بغل کرده منو
تاکنون نظری ثبت نشده است.