- 2112
- 1000
- 1000
- 1000
به دلم برات شده آقا می یاد امشب
مرثیه خوانی شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع) با صدای محمود کریمی، سال 1387
متن شعر:
به دلم برات شده آقا می یاد امشب
مثه بارون اشکام می یاد اشکام می یاد امشب
تنها میان این همه غم گریه می کنم
مَردم ولی به حال خودم گریه می کنم
آتش گرفتم به که گویم چه می کشم
داغ نهفته ام به که گویم چه می کشم
وامانده ام چگونه شبم را سحر کنم
ای دل بگو مرا که چه خاکی به سر کنم
بر باد داده ام همه ی آبروی خویش
آواره کرده ام حرمی را به سوی خویش
آه ای ستاره ی شب این همنشین درد حسین
می خوانمت دوباره از این سرزمین درد حسین
بنگر ز دور گریه ی زاری مرا
کوچه به کوچه بی سروسامانی مرا
بر شهر دشنه و ستم و نیشتر میا
روزم سیاه تر مکن و پیش تر میا
این کوفه نیست ، تشنه ی خون جوان توست
خانه به خانه ، قتلگه کودکان توست
از هر درخت نخل در این شهر کینه خیز
هرساله نیزه ها شده ، هر شاخه تیر تیز
هر پاره آهن از هنر دست این دیار
یا نعل تازه شده یا تیر آبدار
شوری به پاست در سر پیر و جوان شهر
صف بسته اند بر سر آهنگران شهر
حسین اینجا تمام قافله را سنگ می زنند
اینجا اسیر سلسله را سنگ می زنند
می ترسم از گلی که تنش ارغوانی است
از کودکی که پیکر او خیزرانی است
اینجا سلام را ز سر بام می دهند
ناموس را کتک زده ، دشنام می دهند
با پنجه های زبر و خشن شانه می کشند
زلف یتیم را در هر خانه می کشند
اینجا دلی برای حضورت نمی تپد
قلبی به پای راه عبورت نمی تپد
خوفی به قلب سنگدل شهر می دهد
بر تیر خویش حرمله تا زهر می دهد
جایی برای خنده ی طفل رباب نیست
بر روی نیزه جای سر آفتاب نیست
خنجر به قلب خسته ی احساس می زند
حرف از قیامت قد عباس می زند
متن شعر:
به دلم برات شده آقا می یاد امشب
مثه بارون اشکام می یاد اشکام می یاد امشب
تنها میان این همه غم گریه می کنم
مَردم ولی به حال خودم گریه می کنم
آتش گرفتم به که گویم چه می کشم
داغ نهفته ام به که گویم چه می کشم
وامانده ام چگونه شبم را سحر کنم
ای دل بگو مرا که چه خاکی به سر کنم
بر باد داده ام همه ی آبروی خویش
آواره کرده ام حرمی را به سوی خویش
آه ای ستاره ی شب این همنشین درد حسین
می خوانمت دوباره از این سرزمین درد حسین
بنگر ز دور گریه ی زاری مرا
کوچه به کوچه بی سروسامانی مرا
بر شهر دشنه و ستم و نیشتر میا
روزم سیاه تر مکن و پیش تر میا
این کوفه نیست ، تشنه ی خون جوان توست
خانه به خانه ، قتلگه کودکان توست
از هر درخت نخل در این شهر کینه خیز
هرساله نیزه ها شده ، هر شاخه تیر تیز
هر پاره آهن از هنر دست این دیار
یا نعل تازه شده یا تیر آبدار
شوری به پاست در سر پیر و جوان شهر
صف بسته اند بر سر آهنگران شهر
حسین اینجا تمام قافله را سنگ می زنند
اینجا اسیر سلسله را سنگ می زنند
می ترسم از گلی که تنش ارغوانی است
از کودکی که پیکر او خیزرانی است
اینجا سلام را ز سر بام می دهند
ناموس را کتک زده ، دشنام می دهند
با پنجه های زبر و خشن شانه می کشند
زلف یتیم را در هر خانه می کشند
اینجا دلی برای حضورت نمی تپد
قلبی به پای راه عبورت نمی تپد
خوفی به قلب سنگدل شهر می دهد
بر تیر خویش حرمله تا زهر می دهد
جایی برای خنده ی طفل رباب نیست
بر روی نیزه جای سر آفتاب نیست
خنجر به قلب خسته ی احساس می زند
حرف از قیامت قد عباس می زند
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
تاکنون نظری ثبت نشده است.