- 721
- 1000
- 1000
- 1000
زکریم هست که نذر خدا شود
مرثیه خوانی شهادت حضرت عبدالله بن حسن(ع) با صدای منصور ارضی، سال 1390
متن شعر:
زکریم هست که نذر خدا شود
وقتی نیاز بود ز وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه که دستم رها شود
هر کس که کوچک است نباید فدا شود
باید برای خود جگری دست و پا کنم
با دست کوچکم سپری دست و پا کنم
رفتی و ریخته است به هم خیمه ها عمو
فریاد می زنند عمو جان بیا عمو
آخر نشسته ای سر زانو چرا عمو
تا من نیامدم نزنی دست و پا عمو
یک نیزه ای نمانده دفاع از عمو کنم
یورش بیاورم همه را زیر و رو کنم
خون رفته است از بدنت پس تکان نخور
پاره شده است پیرهنت پس تکان نخور
وا می شود شکاف تنت پس تکان نخور
نیزه گرفته بر دهنت پس تکان نخور
طاقت بیار تشنه لب در برابرم
دارم میایم آب برایت بیاورم
با نیزه ای خمیده شدی عمه ام خمید
آمد صدای سینه تو عمه ام شنید
یک نیزه ای بلند توی گردن تو دید
تا خیمه ها صدای مناجات تو رسید
هر چند شمر بر دهنت پا گذاشته
هر چند سنگ بر بدنت جا گذاشته
متن شعر:
زکریم هست که نذر خدا شود
وقتی نیاز بود ز وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه که دستم رها شود
هر کس که کوچک است نباید فدا شود
باید برای خود جگری دست و پا کنم
با دست کوچکم سپری دست و پا کنم
رفتی و ریخته است به هم خیمه ها عمو
فریاد می زنند عمو جان بیا عمو
آخر نشسته ای سر زانو چرا عمو
تا من نیامدم نزنی دست و پا عمو
یک نیزه ای نمانده دفاع از عمو کنم
یورش بیاورم همه را زیر و رو کنم
خون رفته است از بدنت پس تکان نخور
پاره شده است پیرهنت پس تکان نخور
وا می شود شکاف تنت پس تکان نخور
نیزه گرفته بر دهنت پس تکان نخور
طاقت بیار تشنه لب در برابرم
دارم میایم آب برایت بیاورم
با نیزه ای خمیده شدی عمه ام خمید
آمد صدای سینه تو عمه ام شنید
یک نیزه ای بلند توی گردن تو دید
تا خیمه ها صدای مناجات تو رسید
هر چند شمر بر دهنت پا گذاشته
هر چند سنگ بر بدنت جا گذاشته
تاکنون نظری ثبت نشده است.