- 2173
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام محمد باقر (ع) 97 - محمود کریمی
مرثیه خوانی شهادت امام محمد باقر (ع) با صدای محمود کریمی، 1397
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - خداحافظ ای معنی علم و ایمان خداحافظ ای راز آیات قرآن خداحافظ ای داغ و درد و صبوری خداحافظ ای گنج اسرار پنهان خزان گشته ای و بهاری نداری هوایی به جز بی قراری نداری خداحافظ ای آنکه از چشمهایت به جز گریه هیچ انتظاری نداری خداحافظ ای نور عشق خدایی خداحافظ ای زخم های جدایی خداحافظ ای پنجمین مرد مظلوم خداحافظ ای آخرین کربلایی خداحافظ ای وارث صبر زینب بهاری ترین بارش از ابر زینب خداحافظ ای محرم راز عمه پریشان ترین زائر قبر زینب خداحافظ ای روضه خوان ابالفضل برای غم بی کران ابالفضل خداحافظ ای سیل آسا ترین اشک به زخم روی بازوان ابالفضل خداحافظ ای هم صدای رقیه شریک همه گریه های رقیه خداحافظ ای خسته از تازیانه تمام سفر پا به پای رقیه
-
زمینه - چشام پر از اشکه دلم مسافر شد عالم عزادار امام باقر شد شب عزا و شب فراق فصل خزون و خشکیه باغ دل پریشون میره سراغ یه قبر خاکی که بی چراغ چشام پر از اشکه دلم مسافر شد زهرا عزادار امام باقر شد یه عمر از این چشم روضه چکیده ازش چقدر ماه روضه شنیده روضه هجده سر بریده سر عموشو رو نیزه دیده حاجت روا شد این شهید جا مونده رسیده این مردی که روضه میخونده ای بی کفن آقا دور از وطن آقا کوفه نیا مولا ای زاده زهرا کویر کوفه تشنه دریاست سفیر دریا تو کوفه تنهاست با گریه میگه یا ایها الناس اون که تو راه عزیز زهراست مسلم اسیر این مردای نامرده همش میگه ای کاش حسین برگرده درد غریبی دوا نداره تنها و یک دست صدا نداره کوفه حسین جان وفا نداره کوفی بی رحم حیا نداره از غصه غیرت جونم اومد بر لب همراه تو هستن رقیه و زینب کوفه نیا مولا ای زاده زهرا
-
واحد - در دو روز زندگی غربت فراوان دیدهام بارها از پیکر خود، رفتن جان دیدهام از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهراییام زخمی نمایان دیدهام حج نیمه کارهام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیدهام در منا آب گوارا دست زائرها دهید حاجیام را در ته گودال عطشان دیدهام خندههای حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیدهام شرمساری غیور خیمه را حس کردهام بر روی مشک عمویم جای دندان دیدهام کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خوردهام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیدهام آنقدَر در بین صحرا بر زمین افتادهام آنقدَر در پای خود خار مغیلان دیدهام چشم من بر آیهی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیدهام خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیدهام یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمهام را بین نامحرم پریشان دیدهام
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان