- 431
- 1000
- 1000
- 1000
ولادت حضرت علی اکبر (ع) 94 - حنیف طاهری
مدیحه سرایی ولادت حضرت علی اکبر (ع) با صدای حنیف طاهری، 1394
صدای پای بهار آمد
بیا که کوه وقار آمد
به قلب عاشق قرار آمد
به حقپرستی عیار آمد
به عرش حق همجوار آمد
به کربلا تکسوار آمد
رسولی و کربلا کتابت
نگینی و عالمی رکابت
رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامهی کوثری دوباره
چه گویمش؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاعِ "الله اکبری" تو
نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت
نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی
منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از توهم ما
کران نداری و بیکرانی
تو فرق داری ای آسمانی
حسین شد مست شهد کامت
ملائکه در صف سلامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی! پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت
تو همنشین ستارههایی
اذان سبز منارههایی
تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنهی خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بیبدیلی
از ایل بارانی و اصیلی
تجلی سرمدی به قرآن
"علی" ولی "احمدی" به قرآن
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل دربهدر ندارم
پرندهام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
به جز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم
نهال دل را کجا بکارم؟
منی که جز تو کسی ندارم
امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه ارباً اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده صدای اعدا
و ناتوان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا
تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بیتو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه ناامید و
به قتلگاه عمهات رسید و
شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو
شاعر : محمد بختیاری
صدای پای بهار آمد
بیا که کوه وقار آمد
به قلب عاشق قرار آمد
به حقپرستی عیار آمد
به عرش حق همجوار آمد
به کربلا تکسوار آمد
رسولی و کربلا کتابت
نگینی و عالمی رکابت
رسیده پیغمبری دوباره
به عاشقان دلبری دوباره
امیری و سروری دوباره
ادامهی کوثری دوباره
چه گویمش؟ حیدری دوباره
و فاتح خیبری دوباره
نه احمدی و نه حیدری تو
شعاعِ "الله اکبری" تو
نشسته در ذهن من خیالت
میان چشمان من جمالت
منم گرفتار دام خالت
تمام فکرم شده وصالت
منم اسیرت منم وبالت
تو شاهزاده تو با اصالت
نه تو خدایی و نه جدایی
که الحق از نسل مرتضایی
منم مریض و تویی مسیحا
منم غلام و تو هستی آقا
تمام عالم نم و تو دریا
تو عشق حیدر تو قلب زهرا
تو وارث خلق و خوی طاها
تو برتری از توهم ما
کران نداری و بیکرانی
تو فرق داری ای آسمانی
حسین شد مست شهد کامت
ملائکه در صف سلامت
صنوبر است این و یا که قامت
چه قامتی! پا به سر قیامت
ببر که جانم بهای جامت
فدای چشمت فدای نامت
تو همنشین ستارههایی
اذان سبز منارههایی
تو بر وجود خدا دلیلی
ذبیح لب تشنهی خلیلی
تو اذن پرواز جبرئیلی
تو کوثری و تو سلسبیلی
بدون همتا و بیبدیلی
از ایل بارانی و اصیلی
تجلی سرمدی به قرآن
"علی" ولی "احمدی" به قرآن
از عقلم امشب خبر ندارم
به جز دل دربهدر ندارم
پرندهام بال و پر ندارم
بدون عشقت ثمر ندارم
به جز به دستت نظر ندارم
سر از در خانه بر ندارم
نهال دل را کجا بکارم؟
منی که جز تو کسی ندارم
امان که روزی تو بین صحرا
تنت شد از کینه ارباً اربا
به خاک افتاد سرو رعنا
صدای خنده صدای اعدا
و ناتوان زانوان آقا
رسید عمه به داد بابا
تمام صحرا پر از تن توست
و خون بابا به گردن توست
تو را به چشمان خود کشید و
یکی یکی بر عبات چید و
از این جهان بیتو دل برید و
شهادتش را به چشم دید و
صدا زد از خیمه ناامید و
به قتلگاه عمهات رسید و
شکست از داغ رفتن تو
هزار چشمه شده تن تو
شاعر : محمد بختیاری
تاکنون نظری ثبت نشده است.