منو
فاطمیه دوم 95 - شب چهارم - محمود کریمی

فاطمیه دوم 95 - شب چهارم - محمود کریمی

  • 7 تعداد قطعات
  • 5 دقیقه مدت قطعه
  • 597 دریافت شده
مرثیه سرایی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با صدای حاج محمود کریمی، سال 1395

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 5:40
    من بحر نهفته در سبویم فریاد شکسته در گلویم خورشید در آبگینه دارم صد قلزم خون به سینه دارم یک جرم صغیر و یک جهان داد یک حنجره و هزار فریاد چون قطره ی متصل به دریا یکباره نهاده دل به دریا بحری شده ام تمام گوهر در مدح و ثنای کفو حیدر طوبای تمام قَدّ احمد زهرا یعنی همان محمّد آن شمسه ی عالم هدایت پیوند رسالت و ولایت آن بهجت قلب قلب هستی آیینه ی حق و حق پرستی رکن دگر امام خلقت مام پدر تمام خلقت لبخند نماز بر لب اوست صد لیله ی قدر، هر شب اوست او مادر دودمان وحی است خورشید ستارگان وحی است جبریل کند بسی تعلّم تا در بر او کند تکلّم عنقای سحر بدان کمالش دل بسته به نغمه ی بلالش فردوس گدای فضّه ی اوست خاک کف پای فضّه ی اوست گر فاطمه رو به او کند باز جنت به بهشت می کند ناز احمد که خدا دهد سلامش مامور بود به احترامش در محضر او قیام می کرد بر او به ادب سلام می کرد وقتی به نماز بست قامت کردند فرشتگان قیامت دیدند خدای بی نیازش فخریّه نموده بر نمازش از اوست به پا نظام اسلام در اوست عیان تمام اسلام احمد شده در ولاش پابست چون دست خداست بوسدش دست چون پرتو حق که تابد از طور تابید شبی زچادرش نور زآن نور که بود نور ایمان هفتاد یهود شد مسلمان در آل کسا یگانه محور با بودن احمد است و حیدر این کیست که محور رسالت با آن همه عزت و جلالت چون روح به بر بگیرد او را گوید پدرت فدات زهرا عالم همه بر درش فقیرند مسکین و یتیم یا اسیرند این لنگر یازده سفینه است این محور عرش در مدینه است خورشید گدای آفتابش شرمنده حیاست از حجابش از عصمت او حجاب جوشد جز او که ز کور چهره پوشد حیدر که امامت و ولایت دارد به جهان بی نهایت چون فاطمه اش دُر سخن گفت رازی ز کمال خویشتن گفت حیرت زده رو به قهقرا رفت یکباره به نزد مصطفی رفت احمد که زقصّه بود آگاه لبخند زد و شکفت ناگاه که ای کل علوم را تجسّم بنشین به برم بزن تبسم کاین راز نهفته با تو گویم زهراست محمّد و من اویم
  • 5:39
    با این همه داشت دستش آماس گرداند ز بس به خانه دستاس انداخته بود دست او پوست با آن همه داشت کار را دوست چون ذات خدای خود یگانه با فضّه شریک کار خانه فضّه که وِ را کنیز بودی چون زینب او عزیز بودی ای روح لطیف جاودانی ای جان و تن تو آسمانی وی مادر انبیا ز آدم وی قد نبی به محضرت خم مرآت خدا تمام احمد شایسته ی احترام احمد نه ساله عروس بیت حیدر آورده بر او دو مَه، دو اختر مُلک و ملکوت سائل تو ما را نرسد فضائل تو ما را نرسد ثنات، زهرا خورشید کجا و مور صحرا جایی که رسول بوسدت دست باید که لب از سخن فرو بست موسی ست عصا به کف شبانت خورشید گدای آستانت تو دست خدا در آستینی تو یار امام راستینی جز دست خدا کسی نشاید کز دست علی گره گشاید در راه علی که ظلم دیده است فرزند تو اولین شهید است کی گفته که قبر تو نهان است بالله قسم ای رسول را اُم عالم شده در مزار تو گم بر عرشه ی فُلک تو فلَک چیست در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست ارکان وجود محکم از توست مُلک و ملکوت عالم از توست مسکین تو ای ملیکه ی دین صد باغ فدک دهد به مسکین بالله به بهشت ناز داری تو کی به فدک نیاز داری تو بهر علی قیام کردی خود را سپر امام کردی احقاق فدک برای این بود کان در ید دشمنان دین بود دشمن ز شما فدک ستاند تا دست علی تهی بماند دردا که تو را به خانه کشتند با ضربت تازیانه کشتند خاکم به دهن، ز ضرب سیلی خورشید مدینه گشت نیلی تا چند کنایه و اشاره والله شکست گوشواره بر فرق فلک، شکاف شمشیر بازوی تو و غلاف شمشیر فریاد که پاره شد گلویم بگذار همان به پرده گویم تاریکی محض نور را کشت شیطان به بهشت حور را کشت امت به جدال پا فشردند بر خانه ی تو هجوم بردند گیرم زعلی دو دست بستند بازوی تو را چرا شکستند
  • 7:47
    ای اهل ... ننگتان باد پیوسته به دل شرَنگتان باد در گلبن وحی عهد بستید وز طایر نور پر شکستید همدردی با بتول این بود حق نعم رسول این بود ای آه نهان درون سینه ای تیرگی شب مدینه تو گریه ی مخفیانه دیدی تو دفن بدن شبانه دیدی آن شب که فلک شراره می ریخت وز چشم قمر ستاره می ریخت مولا ز فراق خون جگر بود از هر شب خود غریب تر بود تابوت حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشک بی صدایش تابوت گریست از برایش می برد کتاب غربتش را می دید ز دور تربتش را می سوخت به یاد آن شهیده می رفت به قامت خمیده دنبال جنازه با دلی چاک هر چند قدم فتاد بر خاک یک دست به سوی حی منّان دست دگرش به دوش سلمان مقداد بر او نظاره می کرد تقدیم غمش ستاره می کرد می ریخت سرشک بر عذارش می کرد نگه به قبر یارش کای قبر، امید حیدر این است پاکیزه گل پیمبر این است جانان من است این تن پاک آرام به بر بگیرش ای خاک او صدمه ی بی شمار دیده او در پس در فشار دیده اکنون که تو گشته ای مزارش زنهار دگر مده فشارش امید دل مرا زمانه بگرفت زمن به تازیانه این است شهیده ی ولایت خون کفنش کند روایت دستش به غلاف تیغ دشمن گردید جدا ز دامن من پس چشم ز جان خویشتن بست بگرفت جنازه را سر دست جان بر سر دست خود نهاده تنها و غریب ایستاده دیدند برای اولین بار لرزید علی در آن شب تار کَس نیست جنازه را بگیرد ای وای اگر علی بمیرد ناگه دل شب در آن بیابان از قبر، دو دست شد نمایان که ای مظهر اقتدار و غیرت وی رفته فرو به بحر حیرت من صاحب این امانت اَستم بسپار گل مرا به دستم آن شب که چو گل ز هم شکفتی زهرای مرا ز من گرفتی بر دست تو دست او نهادم کِی یاس کبود بر تو دادم دردا که گلم پر از نشانه است نیلوفر دست تازیانه است تا ابد مجروح زخم کاری ام وای من از این امانتداری ام
  • 7:23
    همنفسم رو با قد کمون دیدم تو این همه غربت داغ جوون دیدم تو غربت دنیا موندم از همسفرم جا موندم تنهای تنها موندم شبونه پر کشید از آشیونه غریب بی نشونه ولی شمیم عطرش هنوز تو خونه مونه همنفسم رو با قد کمون دیدم تو این همه غربت داغ جوون دیدم از دست یار جوونم رفت رفت و رونق خونه م رفت دارو و درمونم رفت تموم دنیامو رو شونه هام بردم پشت و پناهم بود، رفت و زمین خوردم پاشو ببین حالا که بی پناهم، شکسته تکیه گاهم کی دستمو بگیره تو این شب سیاهم همنفسم رو با قد کمون دیدم تو این همه غربت داغ جوون دیدم رفتی خسته از این دنیا رفتی گفتی و وعده ی ما عصر روز عاشورا زینب داره روضه می خونه عین تو با گریه می گرده دور حسین تو سرش رو روی خاک تو میذاره، بی تاب و بی قراره همه ش میگه خدایا حسین کفن نداره یا اباعبدالله، حسین ثارالله
  • 1:58
    حجة الله علی کل حجج زهرایی، حضرت حورایی مهجة قلب نبی، مادر عاشورایی، حضرت حورایی
  • 3:08
    بی تو خشکم، خاکم، خرابم با تو خوبم، خیرم، ثوابم بی تو هیچم، سردم، سرابم بی تو آهم، دردم، عذابم بی تو دنیا معنا نداره بی تو عالم آقا نداره آقا هر کس بی تو بمونه عشق و دین و دنیا نداره با تو شورم، سوزم، گدازم با تو معنا داره نمازم آقا هر جا تنها شدم من با تو گفتم راز و نیازم بی تو خشکم، خاکم، خرابم با تو خوبم، خیرم، ثوابم بی تو هیچم، سردم، سرابم بی تو آهم، دردم، عذابم بی تو دنیا معنا نداره بی تو عالم آقا نداره من که غیر تو کسی رو ندارم تویی همه دار و ندارم
  • 2:59
    به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند سر تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند نوایی، نوایی، نوایی، نوایی الهی وراُفتد نشان جدایی به دنبال محمل سبک تر قدم زن مبادا غباری به محمل نشیند خلد گر به پا خاری آخر برآید چه سازم به خاری که بر دل نشیند می روم، نمی رود ناقه به زیر محملم وای دلم، وای دلم، وای

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی