منو
وفات حضرت ام البنین(س)، محمودکریمی 96

وفات حضرت ام البنین(س)، محمودکریمی 96

  • 3 تعداد قطعات
  • 21 دقیقه مدت قطعه
  • 487 دریافت شده
مرثیه خوانی وفات حضرت ام البنین (س) با نوای محمود کریمی

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 21:03
    روضه - نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی که داغی سخت و سنگین مانده باقی ببین از پنج فرزندم برایت فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی زِ تو حیف است بازویت بیافتد و زخمی بینِ اَبرویت بیافتد چه می شد وقتِ جان دادن عزیزم سرم بر رویِ زانویت بیافتد زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت حرم با تو زمین اُفتاد عباس تو را بست از سر گیسو به نیزه مگر تابت دهد هر سو به نیزه الهی بشکند دستانِ خولی تو را محکم زد از پهلو به نیزه سرت بر خاک بود و دردسر شد که سرگرمیِ چندین رهگذر شد هزاران تیر بر تن تا پَر آمد هزاران تیر بود و مادر آمد مگر کم بود حجمِ تیر این سو که غلطیدی و از آن سو در آمد پُر است اینجا پَری آتش گرفته لباس و مَعجری آتش گرفته شنیدم روضه ات را بارِ اول خودم از دختری آتش گرفته چقدر آن قافله شرمنده ام کرد نشانِ سلسله شرمنده ام کرد تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد بمیرد حرمله شرمنده ام کرد ببین این روزهای آخری را شنیدم روضه ی انگشتری را خداوندا سنان از من گرفته تمامِ لذتِ نامادری را
  • 8:37
    زمینه - یه پسر نه چهار تا پسر یکی شون عین قرص قمر به فدای سر پسر زهرای اطهر عباسم آقا بود شبیه مولا بود از اول عمرش عزیز زهرا بود می گن کنار فرات سوخت گلوی بچم مشک دریده شد وای آبروی بچم من گریه مدینه ام ای روزگار ای روزگار ای روزگار با غصه همنشینم ای روزگار ای روزگار ای روزگار بگو با مردم شهر ای روزگار ای روزگار ای روزگار من ام بی بنینم ای روزگار ای روزگار ای روزگار شکستی الماسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار چیدی گل یاسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار خزون زدی به باغم ای روزگار ای روزگار ای روزگار گرفتی عباسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار می گن از پشت سر اومدن تن ماه و با تیر می زدن سر پیری عصای منو ازم گرفتن می گن که غوغا بود فاطمه اونجا بود سر سر بچم می گن که دعوا بود سجاده پای زهرا خون وضوی بچم خیمه تشنه بود و آبروی بچم می گن کنار فرات سوخت گلوی بچم مشک دریده شد وای آبروی بچم شکستی الماسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار چیدی گل یاسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار خزون زدی به باغم ای روزگار ای روزگار ای روزگار گرفتی عباسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار تو نفسهام پر از شراره ناله هام روز و شب نداره می سوزم از همین که حسین مادر نداره می گن حسین پیر شد یهو زمین گیر شد رو نیزه عباسو که دید حرمله شیر شد سیلی زدن به بچه رو به روی بچم من بمیرم ای وای آبروی بچم می گن کنار فرات سوخت گلوی بچم مشک دریده شد وای آبروی بچم شکستی الماسمو ای روزگارای روزگار ای روزگار چیدی گل یاسمو ای روزگارای روزگار ای روزگار خزون زدی به باغم ای روزگار ای روزگار ای روزگار گرفتی عباسمو ای روزگار ای روزگار ای روزگار من گریه مدینه ام ای روزگار ای روزگار ای روزگار با غصه همنشینم ای روزگار ای روزگار ای روزگار بگو با مردم شهر ای روزگارای روزگار ای روزگار من ام بی بنینم ای روزگار ای روزگار ای روزگار
  • 5:46
    واحد - هر نفس هر بار در هر بار یا ام البنین هر تپش تکرار در تکرار یا ام البنین نذر من شد سفره اش از مادرم آموختم خوانده ام بسیار در بسیار یا ام البنین با گره هایی که کور است آمدیم و وا شدن رو به او گفته ایم تا یکبار یا ام البنین سینه ام آماج غمه ها شد ولی زخمی ندید تا نوشتم روی این دیوار یا ام البنین بچه سیدها که بر زهرا توسل می کنند با رعیت هر که دارد کار یا ام البنین کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت ناله زد ناله های سینه ی سردار یا ام البنین چادرش باب الحوائج خانه اش باب المراد چاره هر مشکل دشوار یا ام البنبن هر نفس هر بار در هر بار یا ام البنین هر تپش تکرار در تکرار یا ام البنین با دل زهراییش دین باوریش را ببین با امیر المومنین هم سنگریش را ببین بچه های فاطمه مادر صدایش می زنند مادری اش را ببین نا مادریش را ببین کار عباس است وقف زینبین خانه اش دائما می گفت زینب نوکریش را ببین بی حسینش می نشست و می شکست روضه خوانیش ببین نوحه گریش را ببین بس که از خاک بقیع روی سر خود ریخته چادر خاکی سر خاکستریش را ببین از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر روزها گرد سکینه می زند بر سینه اش آه زینب چهره ی نیلوفریش را ببین زینبش پیشش نشست و مشت خود را باز کرد گفت مادر رد خون انگشتریش را ببین

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی