شهادت حضرت فاطمه (س) حسن خلج شب اول فاطمیه اول سال 1398

زهراست یادگار من و نور خدای من خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من کبوتر من مپر ز لانه مبر صفا را ز آشیانه بگو مگر از علی چه دیدی روی ز لانه چرا شبانه زهراست ، یادگاری نور خدای من خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من فاش می بینم که زیر این حجاب سایه ای افتاده روی این نقاب پرواز می کنیم از این خانه تا خدا من با دعای فاطمه او با دعای من

ز آتش هجر من سوخته خرمن چه کنم من نگویم تو چه کردی تو بگو من چه کنم آمدم با تو در این دشت نفس گیر نفس بی تو ای هم نفسم لحظه رفتن چه کنم چون چاره نیست می روم و می گذارمت