فاطمیه دوم 98- شام شهادت - مهدی سلحشور

شعرخوانی - به واژه‌ای نکشیده‌ست مِنَّت از جوهر خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر به جوش آمده خونم که این‌چنین قلمم دوباره پر شده از حرف‌های دردآور دوباره قص? تاریخ می‌شود تکرار دوباره قص? احزاب باز هم خیبر دوباره آمده‌اند آن قبیل? وحشی که می‌درید جگر از عموی پیغمبر عصای کینه برآورده باز ابوسفیان دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر سکوت بود که مرداب ساخت از تاریخ سکوت بود که آتش کشید بر دفتر سکوت برد به دارالعماره مسلم را سکوت داد به دستان کوفیان خنجر سکوت کردی و قاضی شریح فرمان داد به قتل شاه شهیدان حسین از منبر به هوش باش به قرآن اگر سکوت کنی نشان حرمله هاشان شود علی اصغر به هوش باش که این دست دوستی مکر است به هوش باش که از پشت می زند خنجر به چاه می بردت این طناب پوسیده ازین شکسته پل امتحان شده مگذر چنان مکن که کسان را خیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر کنون مباد که شمشیر را غلاف کند به حیله های معاویه مالک اشتر به این خیال که مرصاد تیر آخر بود مباد اینکه نشینیم گوشه ی سنگر هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست هزار مرتبه اما گشوده شد معبر که هشت سال نرفتیم زیر بار ستم که هشت سال جوان ها یکی یکی پرپر به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد در آن سپاه نباشم سیاهی لشگر خوشا به حال شکوه مدافعان حرم که سر بلند می‌آیند یک‌به‌یک بی‌سر به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک که رستخیز به پا کرده در دل کشور نفس نفس هم? عمر مالک دل بود کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر بدون دست علم می‌برد چنان سقا بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگوید به فاطمه مادر

روضه - قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بی وضو نتوان خواند سوره ی کوثر خدا به خواجه ی لولاک داده بود ای کاش هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر حجاب روی زمین طفل بی پناهی بود تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر زنی که چادر زهراست بر سرش زینت خدا گواه ست سرافکنده نیست در محشر به دودمان سیاهی بگو که می باشند تمام مردم ایران سپاه یک لشکر یهودیان مسلمان ندیده اند آری ازین سیاهی چادر دلیل روشن تر

زمینه - در دل خود شور عشق حیدر داریم هر چه داریم از دعای مادر داریم فاطمی بودیم و فاطمی هستیم با ولایت عهدی جاودان بستیم محشر به پا شد جان ها فدا شد ماه عشق را پشت در این خانه دیدیم با رمز یا زهرا حماسه آفریدیم لبیک یا حسین در دلم شد زنده یاد فاطمیون یاد شب های شلمچه یاد کارون یاد آن شب های شور و شیدایی آن شکوه عشق و عزم زهرایی مثل شهبدان می خوانم از جان این انقلاب فاطمی باشد مسیرم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم غربت زهرا میان کوچه ها را نغمه هل من معین کربلا را سیدی از نسل فاطمه فهمید نور لبیک او بر جهان تابید ماییم و این راه الحمد لله پای ولایت تا شهادت سر نهادیم در پای این نهضت چهل سال ایستادیم

واحد - فاطمه آمده در هر دو جهان سر باشد تا که پیغمبر ما بعد پیمبر باشد یک طرف فاطمه و در طرفی یک دنیا کفه ی عدل خدا خواست برابر باشد لطف او شامل حال همه ی عالم شد آمده تا که برای همه مادر باشد یا زهرا یازهرا بین طوفان حوادث سپر مولا بود فاطمه آمده تا حافظ رهبر باشد ما ولی آمده ایم اینکه به دنیا هر روز بر در خانه ی او خادم و نوکر باشد این غزل نیز عجب حسن ختامی دارد عشق باید که فقط عشق به حیدر باشد

تک - جهان در قبضه ی ایمان زهرا چراغان از رخ تابان زهرا به زودی شام و بحرین و فلسطین تماما دست فرزندان زهرا یا زهرا یا زهرا به دل از عشق تو غوغاست ما را به جان سرمستی دنیاست ما را چه در فکه چه در درعا چه در قدس به سر سربند یا زهراست ما را نام ما جان بر کفان راه دین فاطمه ست بغض ما از جنس بغض آتشین فاطمه ست انتقام از قاتلین حاج قاسم جای خود انتقام سختتر از قاتلین فاطمه ست