شهادت حضرت امام محمد تقی (ع)، حسن خلج

ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی عطری ولی روانه ی هر سو نمی شوی آهوی رو سیاه و گرفتار آمده یابن الرضا! تو ضامن آهو نمی شوی؟ جایی نه گفته اند نه جایی نوشته اند آقای بندگان سیه رو نمی شوی از کودکی به فکر تقاص مدینه ای تو بی خیال قصه پهلو نمی شوی شاعر: محمدحسین رحیمیان بگو چه کار کنم آب را صدا نزنی بگو چه کار کنم تا که دست و پا نزنی بگو چه کار کنم از تو دست بردارند برای پیکر تو یک لباس بگذارند... بگو چه کار کنم بیش از این تکان نخوری بگو چه کار کنم این همه سنان نخوری

افتاده بین قتلگاه تو چنگ کینه سپاه نداره دیگه جون پناه، پناه عالم دورش پر از کمینه، زینب داره می بینه رو سینه ی داداشش، شمر لئینه بالای گودال هی میره از حال دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد زسر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هر چه کرده با من فراق کربلا کرد شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر حکایتیست که از روزگار هجران گفت شکر خدا جواد که خواهر نداشتی سر را ز خاک حجره اگر برنداشتی خواهر نداشتی که اگر بود مرده بود روا بود که گریبان ز هجر پاره کند دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کند