- 1539
- 1000
- 1000
- 1000
سر و کار همه عالم به درت می افتد
مدیحه سرایی حضرت علی (ع) در روز عید غدیر با صدای ابوالفضل بختیاری، سال 1387
متن شعر:
سر و کار همه عالم به درت می افتد
آسمان تا به زمین زیر پرت می افتد
هر چه حسن است کنار حسنات کمرو
مثل پاییز به پای هنرت می افتد
روزی چشم یتیمی که ندارد جز تو
از لب کیسه نان سحرت می افتد
ای ابر مرد همیشه نفست طوفانی
اسدالله تویی فاتح هر میدانی
سوی چشم پدر و قصه پیراهن تو
سردی آتش نمرود و گل و گلشن تو
نغمه حنجره بی مثل داوودی
راز پوشیده شده در طپش بودن تو
رد پایت همه جا مثل خدا آمده است
آسمان تا کف دریا همه جا قطعا تو
بی تو تاریکی محض است نیاید نوری
سحر خلقتی و آینه روشن تو
در تب و تاب من خاک شده دست بکش
تا که در کل زوایای تو باشمک من تو
آبها خاک شد و اصل درختان پوسید
سطری از خصلت تو باز به پایان نرسید
سر این دست تو خورشید درخشان شده ای
مثل نوری همه جا فط و فراوان شده ای
بهترین دغدغه چشم محمد مولا
جان پیغمبری و حضرت جانان شده ای
آیه ها پست سر هم به طواف آمده اند
ظهر شد قبله عرفانی ایمان شده ای
سر این خاک عطش بار پر از بی تابی
فصل لبریز گل و نغمه باران شده ای
ها علی بشر کیف بشر را گفتند
یعنی از قدرت فهم همه پنهان شده ای
ماهی کوچک دریای توام یا حیدر
صد و ده مرتبه شیدای توام یا حیدر
از ازل سروری و تا به ابد سرداری
تشنگی های مرا دست کریمت کافیست
ساقی حزن تویی باده و ساغر داری
خذر هم بی مدد لطف شما گمراه است
وای از آن روز که چشم از دل من بر داری
ما کجا جرات مستی نگاهت وقتی
میثم و قنبر و سلملن و ابوذر داری
متن شعر:
سر و کار همه عالم به درت می افتد
آسمان تا به زمین زیر پرت می افتد
هر چه حسن است کنار حسنات کمرو
مثل پاییز به پای هنرت می افتد
روزی چشم یتیمی که ندارد جز تو
از لب کیسه نان سحرت می افتد
ای ابر مرد همیشه نفست طوفانی
اسدالله تویی فاتح هر میدانی
سوی چشم پدر و قصه پیراهن تو
سردی آتش نمرود و گل و گلشن تو
نغمه حنجره بی مثل داوودی
راز پوشیده شده در طپش بودن تو
رد پایت همه جا مثل خدا آمده است
آسمان تا کف دریا همه جا قطعا تو
بی تو تاریکی محض است نیاید نوری
سحر خلقتی و آینه روشن تو
در تب و تاب من خاک شده دست بکش
تا که در کل زوایای تو باشمک من تو
آبها خاک شد و اصل درختان پوسید
سطری از خصلت تو باز به پایان نرسید
سر این دست تو خورشید درخشان شده ای
مثل نوری همه جا فط و فراوان شده ای
بهترین دغدغه چشم محمد مولا
جان پیغمبری و حضرت جانان شده ای
آیه ها پست سر هم به طواف آمده اند
ظهر شد قبله عرفانی ایمان شده ای
سر این خاک عطش بار پر از بی تابی
فصل لبریز گل و نغمه باران شده ای
ها علی بشر کیف بشر را گفتند
یعنی از قدرت فهم همه پنهان شده ای
ماهی کوچک دریای توام یا حیدر
صد و ده مرتبه شیدای توام یا حیدر
از ازل سروری و تا به ابد سرداری
تشنگی های مرا دست کریمت کافیست
ساقی حزن تویی باده و ساغر داری
خذر هم بی مدد لطف شما گمراه است
وای از آن روز که چشم از دل من بر داری
ما کجا جرات مستی نگاهت وقتی
میثم و قنبر و سلملن و ابوذر داری
تاکنون نظری ثبت نشده است.