منو
نوزدهم ماه مبارک رمضان ضربت خوردن امام علی (ع)، محمود کریمی

نوزدهم ماه مبارک رمضان ضربت خوردن امام علی (ع)، محمود کریمی

  • 5 تعداد قطعات
  • 10 دقیقه مدت قطعه
  • 1257 دریافت شده
مرثیه سرایی به مناسبت ضربت خوردن امام علی (ع) با مرثیه خوانی محمود کریمی، سال 1396

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 10:36
    تو این شبا یاد خدا رو عشقه گریه و ناله و دعا رو عشقه مفاتیح و صحیفه رو بیارید زبور آل مصطفی رو عشقه تو این همه محبت مجازی عشق علی مرتضی رو عشقه محبت فاطمه ی شهیده مادر خوبی و صفا رو عشقه تموم اهل بیت کریمن اما لطف نگاه مجتبی رو عشقه از آسمونیا اگه بپرسی میگن زمین کربلا رو عشقه میون روضه ها با چشم گریون توبه ی با سینه زنا رو عشقه دم دمای غروب و وقت افطار با لب تشنه روضه ها رو عشقه ای تشنه لب، ای بی کفن، حسین جان زمزمه ی ای سر جدا رو عشقه تموم اهل بیت رئوفن اما رئوفیِ امام رضا رو عشقه یه رو زدن توی دعا به آقا زمزمه ی بیا بیا رو عشقه **** میون شعله ها آه یکی می زد صدا آه آتیش گرفته دامن تموم خیمه ها آه عمو سوختم!
  • 2:15
    تا ترک خورد سرش دخترش افتاد زمین دست بگذاشت روی معجرش افتاد زمین بیش تر تیغ فرو رفت میان ابرو تا که از ضرب علی با سرش افتاد زمین به سرش خورد ولی پهلوی او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش افتاد زمین کس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا برسد محضرش افتاد زمین خواست تا خانه ی زینب به روی پا برود دو قدم رفت ولی پیکرش افتاد زمین دخترش دید زمین خوردن بابایش را دخترش دید و خودش آخرش افتاد زمین چقدر از روی تل تا لب گودال دوید چقدر بین همه خواهرش افتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هل داد از روی زین به زمین با سرش افتاد زمین دید پایین قدم هاش سنان میخندید دید بالای سرش مادرش افتاد زمین
  • 5:18
    کوچه ها خلوت و خاموش شب از جامه ی ظلمت شده چون صحن عزا خانه سیه پوش تو گویی همه چیز و همه کس گشته فراموش نه مانده شبحی پیش دو چشمی نه صدایی رسد از کوچه ی خلوت زده بر گوش چرا، می شنوم تک تک پا و شبحی را نگرم می رسد از دور یکی مرد که پوشیده رخ و از رخ مستور به هر کوچه ی تاریک دهد نور گمان می کنم این مرد کلیمُ اله آن کوچه بُوَد آه ببینید کجا می رود و چیست ورا نیت و منظور؟ چه آرام وخموش است دلش بحر خروش است ببینید که انبان پر از نان و پر از دانه ی خرماش به دوش است گمانم که به ویرانه فقیری دل شب منتظر اوست که از گوشه ویرانه ندا می دهد ای دوست کجایی که بگیری دل شب باز سراغ فقرا را؟ عجبا عرش خداوند مکان کرده به ویرانه سرایی بگرفته است به دامن سر یک پیر فقیری که ندارد به جز از دیده ی اعما تن خسته و دست تهی اش برگ و نوایی به لبش ذکر دعایی به دلش حال و هوایی نه طبیبی، نه دوایی، نه غذایی همگان چشم بصیرت بگشایید و ببینید که در دامن ویرانه امیری شده هم صحبت و دلباخته ی پیر فقیری اگر آن پیر بپرسد تو که هستی؟ گل لبخند ز جان بخش لبش روید و در پاسخ آن پیر بگوید که فقیری شده در این دل شب یار فقیری عجبا باز به دوشش یکی انبان و گرفته است ره کوچه و پوید سوی ویرانه ی دیگر که به ایتام زند سر ببرد بر همه از لطف و کرم باز غذا را کیستی؟ ای همه جا روی تو پیدا که ندیدند و نگفتند که هستی؟ تو همان شیر خدایی تو چراغ شب تنهاییِ خیل فقرایی تو به احزاب و اُحد یار رسول دو سرایی تو به ایتام، پدر در دل ویرانه سرایی تو گهی هم سخن چاه و گهی پهلوی نخلی به زمین چهره گذاری ز بصر اشک بباری و گهی می چکد از قبضه ی تیغت به زمین خون عدو در صف پیکار گهی مرحب خیبرکشی و عمرو به شمشیر شرربار گهی دست تو در سلسله ی خصم ستمکار گهی وصله زنی کفش خود ای حجت دادار گهی قله ی عرشی گهی حفر قناتت بوَد ای دست خدا کار گهی عرش مکانی گهی خانه نشینی گهی استاد به جبرییل امینی گهی یاور آن پیرزن مشک به دوشی نتوان گفت که هستی! تو که هستی؟! تو بگو تا بشناسیم به توفیق بیان تو خدا را
  • 4:08
    ناسپاسان که به جز مهر و وفا از تو ندیدند چه شد کز تو بریدند؟ خدا را به چه تقصیر به محراب دعا تیغ کشیدند؟ چرا فرق تو را از ره بیداد دریدند؟ عجب حق تو گردید ادا آه پیک خدا داد ندا، آه که شد منهدم ارکان هدی آه خفت به خون شیر خدا آه گشت به محراب فدا آه روح مناجات و دعا آه مسجدیان یکسره این ناله ی جانسوز شنیدند همه همه از پنجه ی غم جای گریبان، جگر خویش دریدند ز دل ناله کشیدند ز هر سو، سوی محراب دویدند و بدیدند همه دین خدا در یم خون خفته و از لعل لب خویش گُهر سفته و با صورت خونین سخن از فزت و رب گفته گهی می رود از هوش گه از اشک حسن آمده بر هوش زند خون دل خسته اش از زخم جبین جوش ز سوز جگر سوخته با قاتل خود گفت خدا را به چه جرمی به رویم تیغ کشیدی؟ تو که دیدی ز علی آن همه احسان و وفا را همه تن اشک فشان دست گشودند که آرند علی را به سوی خانه که ناگاه در آن سوز و غم و درد نگاهی به افق کرد و ندا داد که ای صبح! نشد در همه ایام تو از جیب افق سرزنی و چشم علی پیش تر از سرزدن روی تو بیدار نباشد عجبا گشت فدا در دل محراب دعا جان پیمبر علی آن ساقی کوثر علی آن فاتح خیبر علی آن میر مظفر علی آن روح مکرم علی آن عدل مجسم علی آن دادرس امت و مظلوم ترین رهبر عالم به خداوند به پیغمبر و زهرا که علی کشته ی عدلی است که خود حاکم آن بوده و خود مجری آن بود خدا را نشنیدید مگر داد دوا پیش تر از کشتن خود قاتل خود را؟ نشنیدید که بخشید ز اکرام و جوانمردی خود تیغ به دشمن؟ نتوان یافت دگر مثل علی گو که بپویند زمین را و سما را ها على بشر کیف بشر ربه فیه تجلى و ظهر
  • 2:00
    اونی که مجنونه می دونه دیوونه می مونه رها و تنها و رسوا و شیدا و مجنونه شبیه بارونم همیشه می خونم به دریای لطفت همیشه مدیونم به دنبال اسمت همش سرگردونم نمیره از یادم تو کردی آبادم توی زندون بودم تو کردی آزادم به اسمت حساسم به دستت دلدادم حسین حسین تویی که بالایی والایی اعلایی مولایی گداتم محتاج دستاتم از بس تو آقایی به چشمام باریدی به قلبم تابیدی تو مثل دریایی شبیه خورشیدی به حال و روز من سر و سامون میدی می خوام آدم باشم بهت مَحرم باشم تا جون دارم پای همین پرچم باشم توی محشر بین شهیداتم باشم

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    کیفیت صدا کمه

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی