منو
وفات حضرت زینب (س) ، محمدرضا بذری

وفات حضرت زینب (س) ، محمدرضا بذری

  • 5 تعداد قطعات
  • 6 دقیقه مدت قطعه
  • 739 دریافت شده
مرثیه خوانی به مناسبت وفات حضرت زینب (س) با صدای محمدرضا بذری، سال 1395

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 6:55
    بکش به رویِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به این دو چشم عبایِ معطّرِ خود را میانِ گریه کُنانت رسیده ام شاید به کربلا برسانی کبوترِ خود را به ما بهشت نوشتند ما نمی خواهیم کنارِ خویش نگه دار نوکرِ خود را کنارِ شانه ی لرزان تو چه می چسبد به پای تو بگذارم شبی سرِ خود را بصیرت است همین روضه و به این بیرق گره زدیم تمامیِ باورِ خود را به جمعِ سینه زنانت رسیده ام هر شب به پا کنید همه شورِ محشرِ خود را حسین گفتنِ ما دستِ ما نبود از توست بگو به زمزمه، ذکرِ مکرر خود را برای عمّه تان نذر کرده ایم آقا بیاوریم نفسهای آخرِ خود را من نگاهم نگاهِ بر راهم ناله ام ناله های بیگاهم هق هقم سرفه ام نفس زدنم من بُریده بریده ام آهم بوی گودال می دهد دستم تشنه ام روضه های جانکاهم چشم نه سر نه جان را نه آه تنها حسین می خواهم حَرَم گرم و ساده ام پاشید رفتی و خانواده ام پاشید چشم ها تار می شود گاهی درد بسیار می شود گاهی درد پهلو چقدر طولانیست سرفه خونبار می شود گاهی روضه ای که سکینه هم نشنید سرم آوار می شود گاهی پیش ام البنین نشد گویم حرف دشوار می شود گاهی گرمی آفتاب یادم هست التماس رباب یادم هست
  • 9:01
    شانه وقتی که خیزران بخورد دست سخت است تا تکان بخورد و از آن سخت تر به پیش رباب ضربه ای طفل بی زبان بخورد من صدایش شنیده ام از دور تیر وقتی به استخوان بخورد از همه سخت تر ولی این است حنجر کوچکی سنان بخورد حرمله خنده بی امان میزد غالباً تیر بر نشان میزد تا صدای برادرم نرسید وای جز خنده تا حرم نرسید ناله ام بند آمد از نفست نفسم تا به حنجرم نرسید بین گودال تو به داد من هیچکس غیر مادرم نرسید گرچه خوردم کتک به جان خودت پنجه ای سمت معجرم نرسید ناله ات بود خواهرم برگرد جان تو جان دخترم برگرد به سرت بود بی محابا زد به لبت آب بود اما زد تا صدای من و تو را ببُرد چکمه پوشی به سینه ات پا زد دید زخم است و جای سالم نیست نیزه برداشت بین آنها زد عرقش را گرفت با دستش بعد از آن آستین که بالا زد روضه پشت گردنت سخت است خنجرش را درست آنجا زد بعد از آن جوشن تو را کندند رخت پیراهن تو را کندند دختر فاطمه بازار خدا رحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدا رحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا ز تنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از خیمه صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدا رحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
  • 7:07
    کجاست برادرم تو لحظه های آخرم در انتظارشم که برسه بالا سرم نمیشه باورم نیاد عزیز مادرم حسین من که بود همیشه سایه ی سرم دلم پر از غمه دیگه بریدم از همه به روی سینه ام پیراهن داداشمه به زیر لب میگم بیا غریب فاطمه حسین حسین حسین غریب مادرم حسین یه سال و نیمه که برا تو سینه میزنم نشون عشقمه کبودیای رو تنم یه سال و نیمه که همیشه چشم به راهتم تو رو ندیدم و تو حسرت نگاهتم نمیره از سرم داغ تو ای برادرم نگاه آخرت هنوزم توی خاطرم بریدن از قفا سر تو رو برابرم حسین حسین حسین غریب مادرم حسین تو رفتی و منم بدون تو اسیر شدم از اون همه بلا دیدی یه روزه پیر شدم یه کوله بارغم همیشه روی دوشمه صدای گریه ی رقیه توی گوشمه هنوز می سوزم از صدا لالایی رباب میگفت که اصغرم دَووم بیار یه کم بخواب عمو الان میاد برای تو میاره آب حسین حسین حسین غریب مادرم حسین
  • 5:44
    معلومه از حال و روز پریشونم من بیشتر از اینها زنده نمیمونم این ساعت آخر چشمای بارونی خوب آرومم کرده پیراهن خونی مگه زینب میره یادش نباشه سفر پُر غم اون سالو بگو یک روز بگو یک شب مگه میشه فراموش کنه گودالو حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم می دیدم از بالا پایین گودالی از بس زمین خوردی زخمی و بی حالی می رفتی از خیمه خیلی گرسنت بود چیزی نمی گفتی با اینکه تشنت بود لب دِشنه لب تشنه شنیدم که جوابت رو سنان داده شنیدم نَه خودم دیدم چه بد نیزه به حلقوم تو افتاده حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم باد مخالف بود دور حرم پیچید چشمای نامَحرم حال منو می دید دلگیرم از شمر و خولی که همدستن اصلاً خبر داری دست منو بستن منو بُردی اسیری و اسیری چه بلایی سرم آورده دلم خونه از اون بزمی که لبهای تو چوب خیزرون خورده حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم
  • 6:23
    اسیری درمونش صبره غریبی چاره داره ولی این دل دیگه تابِ غم دوری نداره غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای وصل و بی بال و پرم کرد به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد ازم نپرس چی اومده سرم نپرس از دور قتلگاه بگو دور و بر حرم نپرس ازم نپرس رقیه معجرش چی شد طفلی که زیر سُمّ اسب جامونده پیکرش چی شد وای وای از این غریبی نمیره یادم اون لحظه که زیر دشنه بودی سرت رو می برید از تن بمیرم تشنه بودی اگر کشتند چرا آبت ندادند چرا زان دُرّ نایابت ندادند نه تنها تو که تنها قطره آبی، به طفل ناز و بی تابت ندادند تو این محل پیچیده قصه رباب نمیره زیر سایه بون نگاه نمیکنه به آب تو لااقل یه جوری اونو راضی کن بگو برو توخونه با گهواره خالی بازی کن وای وای از این غریبی ازت باز خیلی شرمنده رقیه ت خسته جون داد همون کنج خرابه با دو دست بسته جون داد اخا الشام اخا الشام الشام چقد سنگم زدند از کوچه و از بام ولی دردم از اون سنگه که اومد به تو خورد و سر افتاد پیش پاهام جلو چشام وقتی که تو سرت شکست با چوبه محمل سر کبودت خواهرت شکست بزم حرام با سر پُر خونت شکست با چوب خیزران داداش صورت و دندونت شکست

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی