منو
میلاد حضرت امام محمد تقی (ع)، مجید بنی فاطمه

میلاد حضرت امام محمد تقی (ع)، مجید بنی فاطمه

  • 3 تعداد قطعات
  • 12 دقیقه مدت قطعه
  • 222 دریافت شده
مولودی خوانی به مناسبت میلاد حضرت امام محمد تقی (ع) با مداحی مجید بنی فاطمه، سال 1394

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 12:55
    اومده فصل شیدایی حال ما شد تماشایی بَه بَه از این شب زیبا بَه چه فرزند و بابایی جانم چه آقایی سبزه دامان حضرت ریحانه این گل از باغ لؤلؤ و مرجانه اومد سلطانِ قلب سلطان اومد درمون دردای من از شادی امشب روی ابرها خانم ریحانه چشمت روشن هر کسی که دلش زاره میشه درمونده بیچاره خوب میدونه که این آقا واسه هر کی گرفتاره دارالکرم داره ای نگین بر تاج سر سلطان من فدای تو تک پسرِ سلطان یوسف آل زهرا هستی از نوکرهای این دربارم ای جوون اهل بیت آقا یه جورِ دیگه دوست دارم اومد سلطانِ قلب سلطان اومد درمون دردای من از شادی امشب روی ابرها خانم ریحانه چشمت روشن یا جواد الائمه جان لطف تو کرده شرمنده ام محضر حضرت سلطان اسم تو میشه سوگندم از عشقت آکنده ام از تو گوهر شاد حاجتشو برده هر کسی یک بار اسم تو رو برده باب الجواد باب حاجاته واسه ما این در اومد داره کاظمینت خیلی آقاجان حال و هوای مشهد داره اومد سلطانِ قلب سلطان اومد درمون دردای من از شادی امشب روی ابرها خانم ریحانه چشمت روشن ?
  • 3:21
    ندا به حق علی و دعا به حق علی دوا به حق علی و شفا به حق علی چه سرفرازم آقا شدم برای خودم بلند می شود افتاده پا، به حق علی گدای کوچه زهرا شدم عزیز شدم بزرگ می شود این جا گدا به حق علی عجیب نیست اگر باز هم دری باز شد نجات داده مرا بارها به حق علی قلم به دست گرفتم دل از نفس افتاد که باز عشق رسید و نفس به این دل داد به پای عشق نشستن چقدر شیرین است شبیه تیشه زدن های بی حد فرهاد خراب عشقم و اما به خویش می نالم کزین خرابی عشق است خانه ام آباد من و تمامی ایل و تبارم از اول غلام زاده و عاشق شدیم مادرزاد تمام صحبتم از عشق یک توسل بود توسلی که زده شده شعله ها بر این بنیاد خداش بیامرزد آن کس را که قسم به حق جوادالائمه یادم داد
  • 3:57
    امشب از شوق چشم دلبرها لب لب می شوند ساغرها از اهالی آسمان هستی التماس دعا کبوترها دل عالم به شوق آمده است از سر خنده های خواهرها چشم خود باز می کند طفلی و به پا می شوند محشرها چقدر دل اسیر قنداقش چقدر ز پای او سرها اصغر است و لبان کوچک او بوسه گاه لبان اکبرها پسر آفتاب آمده است بند جان رباب آمده است نمک خانواده ی زهرا شده بابای باب حاجت ها نمک از خنده هاش می ریزد طفل شیرین حضرت بابا گاهی اوقات بالش سر او می شود دست دختر زهرا یا که گاهی رقیه می آید تا بگیر بغل برادر را او برای خودش عملداریست علمش دست حضرت سقا روز اول حسین می دانست می شود قصه ساز عاشورا چقدر با وقار می آید نوه ی ذوالفقار می آید خنده اش اعتبار دنیا بود همه ی دلخوشی بابا بود رتبه ی بی نظیر قنداقش مثل چادر نماز زهرا بود هر زمانی که گریه سر می داد قبل هرکس رقیه آن جا بود

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی