- 1354
- 1000
- 1000
- 1000
کعبه ی عابدین، سلام سلام
مولودی خوانی ولادت امام زین العابدین (ع) با صدای محمود کریمی، سال 1390
متن شعر:
کعبه ی عابدین، سلام سلام
سیّد السّاجدین، سلام سلام
قطب عرفان و قبله ی ایمان
جان دین و حقیقت قرآن
یوسف یوسف رسول خدا
جان شیرین سیّد الشّهدا
خون خون خدا به رگ هایت
شاهدم! خطبه های غرّایت
از دهان تو بانگ یا سُبّوح
می دهد بر تن عبادت روح
ای مسیح دعا دعای مسیح
ای نفس هات خوشتر از تسبیح
تو به عرش جلال، قائمه ای
تو حسین حسین فاطمه ای
پنج میقات و چار رکن و حرم
حجر و مروه و صفا، زمزم
هر گیاهی به مدح اهل البیت
دعبل است و فرزدق است و کمیت
حجر الاسودت سلام کند
بر کف دستت استلام کند
وارد مسجد الحرام شدی
بهتر از کعبه احترام شدی
کعبه و خیل حاجیان به مطاف
همه دور سرت به حال طواف
پور عبد الملک از این تجلیل
ایستاده به سان عبد ذلیل
نه رهی تا که استلام کند
نه کسی از وی احترام کند
مانده بر جای خویشتن چو جسد
بر دلش سخت خورده تیر حسد
عربی از هشام کرد سؤال
این که باشد بدین مقام و جلال؟
با تجاهل به سوی او نگریست
گفت نشناسمش ندانم کیست
شد فرزدق خروش، سر تا پا
جست از جای خود سپند آسا
خواند در شأن یوسف زهرا
با فصاحت قصیده ای غرّآ
گفت تجاهلت از چیست
گوش کن تا بگویمت این کیست
حجر و رکن و زمزم و میقات
مروه، سعی و صفا منی، عرفات
کوه های حجاز سر تا سر
ریگ های مقدُس مشعر
مستجار و مقام و حجر و حطیم
مکّه تا هر کجاست هست حریم
ناودان و مطاف و شاذروان
کلّ حجّاج بیت، پیر و جوان
جبل الرّحمه خیف غار حرا
می شناسند یک به یک او را
همه دل بر ولایتش بستند
در مسیر هدایتش هستند
این فروغ حقیقت ازلی است
این جگر گوشه ی نبیّ و علی است
متن شعر:
کعبه ی عابدین، سلام سلام
سیّد السّاجدین، سلام سلام
قطب عرفان و قبله ی ایمان
جان دین و حقیقت قرآن
یوسف یوسف رسول خدا
جان شیرین سیّد الشّهدا
خون خون خدا به رگ هایت
شاهدم! خطبه های غرّایت
از دهان تو بانگ یا سُبّوح
می دهد بر تن عبادت روح
ای مسیح دعا دعای مسیح
ای نفس هات خوشتر از تسبیح
تو به عرش جلال، قائمه ای
تو حسین حسین فاطمه ای
پنج میقات و چار رکن و حرم
حجر و مروه و صفا، زمزم
هر گیاهی به مدح اهل البیت
دعبل است و فرزدق است و کمیت
حجر الاسودت سلام کند
بر کف دستت استلام کند
وارد مسجد الحرام شدی
بهتر از کعبه احترام شدی
کعبه و خیل حاجیان به مطاف
همه دور سرت به حال طواف
پور عبد الملک از این تجلیل
ایستاده به سان عبد ذلیل
نه رهی تا که استلام کند
نه کسی از وی احترام کند
مانده بر جای خویشتن چو جسد
بر دلش سخت خورده تیر حسد
عربی از هشام کرد سؤال
این که باشد بدین مقام و جلال؟
با تجاهل به سوی او نگریست
گفت نشناسمش ندانم کیست
شد فرزدق خروش، سر تا پا
جست از جای خود سپند آسا
خواند در شأن یوسف زهرا
با فصاحت قصیده ای غرّآ
گفت تجاهلت از چیست
گوش کن تا بگویمت این کیست
حجر و رکن و زمزم و میقات
مروه، سعی و صفا منی، عرفات
کوه های حجاز سر تا سر
ریگ های مقدُس مشعر
مستجار و مقام و حجر و حطیم
مکّه تا هر کجاست هست حریم
ناودان و مطاف و شاذروان
کلّ حجّاج بیت، پیر و جوان
جبل الرّحمه خیف غار حرا
می شناسند یک به یک او را
همه دل بر ولایتش بستند
در مسیر هدایتش هستند
این فروغ حقیقت ازلی است
این جگر گوشه ی نبیّ و علی است
تاکنون نظری ثبت نشده است.