- 558
- 1000
- 1000
- 1000
دست دل غمزده و مشتعلم را گرفت
مولودی خوانی ولادت امام زین العابدین (ع) با صدای محمود کریمی، سال 1387
متن شعر:
دست دل غمزده و مشتعلم را گرفت
آتش عشقش همه آب و گلم را گرفت
باز پریشان نگارم خدا
مست و غزلخوان نگارم خدا
زارم و بیمار نگارم خدا
زارم و بیمارم و تبدارم و بیچاره و حیران نگارم
بی سر و سامان نگارم خدا
شکر که مهمان نگارم خدا
از همه دل کنده ام و دست به دامان نگارم خدا
مرده چشمان در افشان نگارم خدا
کن نظری سوی دلم جان نگارم خدا
باز گرفتار حبیبم خدا
میثم تمار حبیبم خدا
در هوس رفتن بر دار حبیبم خدا
کیست به من دیده تر داده او
نور بصر داده او
یک نظرش ج.هر بر اهل نظر داده او
با دم عیساییش گریه زهراییش
زمزمه بر مرغ سحر داده او
کیست که رخساره اش نور به خورشید و قمر داده او
کیست به ایثار اثر داده او
کیست که بر خون سر رفته
سر دار ثمر داده او
کیست که رونق به غم عشق پدر داده او
کیست دعا ررا دل شب لحن دگر داده او
سید سجاد که سجاده به او ملتمس
ساقی اشک است و می و باده به او ملتمس
هادی عشق است که هر جاده به او ملتمس
کیسه به دوشی است که هر سائل افتاده به او ملتمس
باز هوای تو زده بر سرم
شوق لقای تو زده بر سرم
بی دلم و نغمه ای از شور و نوای تو زده بر سرم
سوخته سوخته ام از غمت افروخته ام
دیده به الطاف کریمانه تو دوخته ام
باز نمی اشک دعای تو زده بر سرم
ذکر و ثنای تو دوای دلم
بسته به ان سلسله موی چلیپای تو
پای دلم غرق سیاهی و تباهی و سر راهیم و
مهر نگاه تو صفای دلم
مردن در پای نگاه پر آه تو دعای دلم
چاره بساز ای صنم ناز برای دلم
متن شعر:
دست دل غمزده و مشتعلم را گرفت
آتش عشقش همه آب و گلم را گرفت
باز پریشان نگارم خدا
مست و غزلخوان نگارم خدا
زارم و بیمار نگارم خدا
زارم و بیمارم و تبدارم و بیچاره و حیران نگارم
بی سر و سامان نگارم خدا
شکر که مهمان نگارم خدا
از همه دل کنده ام و دست به دامان نگارم خدا
مرده چشمان در افشان نگارم خدا
کن نظری سوی دلم جان نگارم خدا
باز گرفتار حبیبم خدا
میثم تمار حبیبم خدا
در هوس رفتن بر دار حبیبم خدا
کیست به من دیده تر داده او
نور بصر داده او
یک نظرش ج.هر بر اهل نظر داده او
با دم عیساییش گریه زهراییش
زمزمه بر مرغ سحر داده او
کیست که رخساره اش نور به خورشید و قمر داده او
کیست به ایثار اثر داده او
کیست که بر خون سر رفته
سر دار ثمر داده او
کیست که رونق به غم عشق پدر داده او
کیست دعا ررا دل شب لحن دگر داده او
سید سجاد که سجاده به او ملتمس
ساقی اشک است و می و باده به او ملتمس
هادی عشق است که هر جاده به او ملتمس
کیسه به دوشی است که هر سائل افتاده به او ملتمس
باز هوای تو زده بر سرم
شوق لقای تو زده بر سرم
بی دلم و نغمه ای از شور و نوای تو زده بر سرم
سوخته سوخته ام از غمت افروخته ام
دیده به الطاف کریمانه تو دوخته ام
باز نمی اشک دعای تو زده بر سرم
ذکر و ثنای تو دوای دلم
بسته به ان سلسله موی چلیپای تو
پای دلم غرق سیاهی و تباهی و سر راهیم و
مهر نگاه تو صفای دلم
مردن در پای نگاه پر آه تو دعای دلم
چاره بساز ای صنم ناز برای دلم
تاکنون نظری ثبت نشده است.