- 797
- 1000
- 1000
- 1000
ای به مرآت رخت حسن خدا پیدا محمد
مولودی خوانی مبعث حضرت محمد (ص) باصدای محسن حسن زاده، سال 1389
متن شعر:
ای به مرآت رخت حسن خدا پیدا محمد
وی به فریادت نجات مردم دنیا محمد
ای سراپا مهر ای مهر جهان آرا محمد
ای چراغ آفرینش یامحمد یا محمد
توفروغ کبریایی،تو امام انبیایی
تو به خلقت رهنمایی،چند در غار حرایی
تا بسوزد تیرگی از غار بیرون آ محمد
از چه بردی سربه کوه وگفته ای ترک وطن را
ای همه نور ای همه تنها برافروز انجمن را
لب به نام رب گشا بشکن سکوت خویشتن را
چند کعبه از خدا خواهد ظهور بت شکن را
احمدا پیغمری کن،رهبری کن رهبری کن
آفتابا دلبری کن،خلق را روشگری کن
باز کن زنجیر جهل از پای انسانها محمد
پابرون نه کافرینش بسته صف بهر سلامت
لب گشا تا فصلها گردد بهار از هر کلامت
قد بر افراز ای تمام روزها روز قیامت
ای تو،این جام کرم،این دوستان تشنه کامت
ای چراغ روزگاران،ای فروغ چشم یاران
ای خزانها را بهاران ، در کویر تشنه باران
گل برویان از دل سوزان این صحرا محمد
در محیط نور،چشم آدمی بی نور تا کی
ای حیات جان انسان،ازتو انسان دور تا کی
دخترکها زنده با دست پدر در گور تا کی
بردگان را بر فراز دوش بار زور تا کی
روح مردی در حقارت، زن به زنجیر اسارت
ای زمعبودت بشارت ،تا به کی ظلم و شرارت
ای خدا را دست، این زنجیر را بگشا محمد
در کویر تشنه هستی گل ایمان بپرور
تو مسیح عالمی در جسم عالم جان بپرور
حمزه و عماروسعد و بوذرو سلمان بپرور
لاله های خویش را در گلبن ایمان بپرور
نبود از دشمن حراست، نیست بیم از شرّ ناست
ای زسوی حق سپاست، ای علی پیر کلاست
ماعلی دادیم بر تو نیستی تنها محمد
ای چراغ قرنها بار دگر روشنگری کن
امت گم کرده راه خویشتن را رهبری کن
بار دگر از حرا بیرون بیا پیغمبری کن
کشتی طوفانی اندیشه ها را لنگری کن
بارشی ای ابر رحمت غرشی ای بحر غیرت
دور گردیدند امت از تو قرآن و عترت
چاره ای کن ای به ما نزدیکتر از ما محمد
متن شعر:
ای به مرآت رخت حسن خدا پیدا محمد
وی به فریادت نجات مردم دنیا محمد
ای سراپا مهر ای مهر جهان آرا محمد
ای چراغ آفرینش یامحمد یا محمد
توفروغ کبریایی،تو امام انبیایی
تو به خلقت رهنمایی،چند در غار حرایی
تا بسوزد تیرگی از غار بیرون آ محمد
از چه بردی سربه کوه وگفته ای ترک وطن را
ای همه نور ای همه تنها برافروز انجمن را
لب به نام رب گشا بشکن سکوت خویشتن را
چند کعبه از خدا خواهد ظهور بت شکن را
احمدا پیغمری کن،رهبری کن رهبری کن
آفتابا دلبری کن،خلق را روشگری کن
باز کن زنجیر جهل از پای انسانها محمد
پابرون نه کافرینش بسته صف بهر سلامت
لب گشا تا فصلها گردد بهار از هر کلامت
قد بر افراز ای تمام روزها روز قیامت
ای تو،این جام کرم،این دوستان تشنه کامت
ای چراغ روزگاران،ای فروغ چشم یاران
ای خزانها را بهاران ، در کویر تشنه باران
گل برویان از دل سوزان این صحرا محمد
در محیط نور،چشم آدمی بی نور تا کی
ای حیات جان انسان،ازتو انسان دور تا کی
دخترکها زنده با دست پدر در گور تا کی
بردگان را بر فراز دوش بار زور تا کی
روح مردی در حقارت، زن به زنجیر اسارت
ای زمعبودت بشارت ،تا به کی ظلم و شرارت
ای خدا را دست، این زنجیر را بگشا محمد
در کویر تشنه هستی گل ایمان بپرور
تو مسیح عالمی در جسم عالم جان بپرور
حمزه و عماروسعد و بوذرو سلمان بپرور
لاله های خویش را در گلبن ایمان بپرور
نبود از دشمن حراست، نیست بیم از شرّ ناست
ای زسوی حق سپاست، ای علی پیر کلاست
ماعلی دادیم بر تو نیستی تنها محمد
ای چراغ قرنها بار دگر روشنگری کن
امت گم کرده راه خویشتن را رهبری کن
بار دگر از حرا بیرون بیا پیغمبری کن
کشتی طوفانی اندیشه ها را لنگری کن
بارشی ای ابر رحمت غرشی ای بحر غیرت
دور گردیدند امت از تو قرآن و عترت
چاره ای کن ای به ما نزدیکتر از ما محمد
تاکنون نظری ثبت نشده است.