- 27
- 1000
- 1000
- 1000
آیا قلمی هست که روزی بتواند
مدیحه سرایی ولادت حضرت عباس (ع) با صدای محمدحسین حدادیان، 1400
آیا قلمی هست که روزی بتواند
تا مَدح تو را بر خط دفتر بنشاند
اوصاف تو باید به جنونم برساند
جا دارد اگر عالمی از شوق بخواند
ای اهل حَرم مِیر و عَلمدار رسیده
سقای حسین سِیّد و سالار رسیده
کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکار
کافیست بگیری به کفت تیغ علی وار
دشمن شود از ضربهی شمشیر تو بیزار
کی آینهی تیغ تو گیرد رد زَنگار
ای مَعرکه مغلوب تو غُّرش خشمت
بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت
در وصف تو در کام گرفتیم زبان را
مشتاق تو دیدم طپش هر ضربان را
عشق تو برانگیخته اَدیان جهان را
مَسحور خودش کرده دل اَرمنیان را
چون آذریان امشب، میخوانمت از جان
قُربانون اُولوم عباس جانیم سَنه قوربان
من قطرهی واماندهی دریای وِصالم
من سائل هر روز و گِدای سرِ سالم
نام تو به لب دارم و بهتر شده حالم
مُشتاق زیارت شده ام بین خیالم
در حَسرت تو دل به دل اشک سِپردم
ماندم که چرا از غم هِجر تو نَمردم
دست بر سینه روبه کَربُ و بَلا
اَلسّلامُ و عَلَیکَ یا سقا
قمرِ خانوادهی خورشید
صَدقه دارد این قد و بالا
پسر چهارم امیرحُنین
دست بر سینهی بنِی الزهرا
چشم و ابروی تو سپاه حسین
کاشف الکرب سیّدالشُهدا
سیزده ساله فاتح صِفّین
سومین بچه شیر شیر خدا
ارمنی ها مرید نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
نام تو همردیف یا فَتّاح
چشمهایت مُفَرَّجُ الغَمّاء
تو که هستی حسین هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
یا اباالفضل
سایه بان مُخَدّرات حَرم
پشت گرمی زینب کُبری
اِعطِنی یا کریم انا سائل
مستجیرٌ بِکَ ابوفاضل
دست گیرِ همه خدای اَدب
دست پروردهی امیر عرب
نسل در نسل خاک پایِ توایم
به تو دادیم دل نَسب به نَسب
میکند زنده یاد حیدر را
چین پیشانی ات به وقت غضب
اسدالله کربلا عباس
بنشین با وقار بر مَرکب
قد کشیدی همینکه بر روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
میشود روضه را مُجسم کرد
با کمی فکر روی این مَطلب
تا تو بودی سفربه خیر گذشت
ای نگهبان خیمهی زینب
تو تو بودی رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپیدی غبغب
تا تو بودی رقیه معجر داشت
روی دوش تو خواب بود هرشب
رفتی و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
مقاوم ایستادم پا فشردم
به دریا آبرو از آب بردم
زِ بس شرمنده بودم از لب تو
پیمبر آب داد اما نَخوردم
گفت عزیزم من تو را در همهی کرب و بلا میبینم
هر طرف مینگرم جسم تورا میبینم
برخیز علی خیمه صفا میخواهد
بابای تو پیر است عصا میخواهد
آیا قلمی هست که روزی بتواند
تا مَدح تو را بر خط دفتر بنشاند
اوصاف تو باید به جنونم برساند
جا دارد اگر عالمی از شوق بخواند
ای اهل حَرم مِیر و عَلمدار رسیده
سقای حسین سِیّد و سالار رسیده
کافیست قدم رنجه کنی در دل پیکار
کافیست بگیری به کفت تیغ علی وار
دشمن شود از ضربهی شمشیر تو بیزار
کی آینهی تیغ تو گیرد رد زَنگار
ای مَعرکه مغلوب تو غُّرش خشمت
بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت
در وصف تو در کام گرفتیم زبان را
مشتاق تو دیدم طپش هر ضربان را
عشق تو برانگیخته اَدیان جهان را
مَسحور خودش کرده دل اَرمنیان را
چون آذریان امشب، میخوانمت از جان
قُربانون اُولوم عباس جانیم سَنه قوربان
من قطرهی واماندهی دریای وِصالم
من سائل هر روز و گِدای سرِ سالم
نام تو به لب دارم و بهتر شده حالم
مُشتاق زیارت شده ام بین خیالم
در حَسرت تو دل به دل اشک سِپردم
ماندم که چرا از غم هِجر تو نَمردم
دست بر سینه روبه کَربُ و بَلا
اَلسّلامُ و عَلَیکَ یا سقا
قمرِ خانوادهی خورشید
صَدقه دارد این قد و بالا
پسر چهارم امیرحُنین
دست بر سینهی بنِی الزهرا
چشم و ابروی تو سپاه حسین
کاشف الکرب سیّدالشُهدا
سیزده ساله فاتح صِفّین
سومین بچه شیر شیر خدا
ارمنی ها مرید نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
نام تو همردیف یا فَتّاح
چشمهایت مُفَرَّجُ الغَمّاء
تو که هستی حسین هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
یا اباالفضل
سایه بان مُخَدّرات حَرم
پشت گرمی زینب کُبری
اِعطِنی یا کریم انا سائل
مستجیرٌ بِکَ ابوفاضل
دست گیرِ همه خدای اَدب
دست پروردهی امیر عرب
نسل در نسل خاک پایِ توایم
به تو دادیم دل نَسب به نَسب
میکند زنده یاد حیدر را
چین پیشانی ات به وقت غضب
اسدالله کربلا عباس
بنشین با وقار بر مَرکب
قد کشیدی همینکه بر روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
میشود روضه را مُجسم کرد
با کمی فکر روی این مَطلب
تا تو بودی سفربه خیر گذشت
ای نگهبان خیمهی زینب
تو تو بودی رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپیدی غبغب
تا تو بودی رقیه معجر داشت
روی دوش تو خواب بود هرشب
رفتی و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
مقاوم ایستادم پا فشردم
به دریا آبرو از آب بردم
زِ بس شرمنده بودم از لب تو
پیمبر آب داد اما نَخوردم
گفت عزیزم من تو را در همهی کرب و بلا میبینم
هر طرف مینگرم جسم تورا میبینم
برخیز علی خیمه صفا میخواهد
بابای تو پیر است عصا میخواهد
تاکنون نظری ثبت نشده است.