- 18
- 1000
- 1000
- 1000
ای پسر بی بَدل آفتاب
مدیحه سرایی ولادت امام سجاد (ع) با صدای محمدحسین حدادیان، 1400
ای پسر بی بَدل آفتاب
دیدهی تو وصف زُلالی آب
پلک تو باشد وَرقی از کتاب
پلک بزن سورهی نوری بتاب
مُصحف رُویت بِخدا خواندنیاست
قاری آن غیر خداوند نیست
سورهی حَمد است ثنا گوی تو
واقعه ساطِع شده از بوی تو
سورهی والشَمس ضُحی روی تو
سجدهی واجب به دو اَبروی تو
والقمر آن طرّه بر شانهات
ارض و سَما دور تو پروانهات
جلوهی حق، بین دو دنیا علی
هر پسره خانهی زهرا علی
معنی هم نامی تو با علی
لعن علی عَدوِکَ یا علی
عشق علی در پدرت مُنجَلی
ای علی اِبن علی اِبن علی
هرکسی از لطف و عنایات گفت
چشم تورا قبلهی حاجات گفت
ذره به خورشید مباهات گفت
از نفس گرم کِرامات گفت
ذات شما، ذات کریم خداست
ذات غلام تو فقیر شماست
ان حَرم قُدس تو اَفلاکیاست
جلوهی جَنّات از آن حاکیاست
چیست ضَریحی که به این پاکیاست
چادر زهراست اگر خاکیاست
پهن شده بر حَرمت چادرش
گشته به عالم عَلمت چادرش
چون علی اَکبر تو علی اَکبری
آینهی حیدر و پیغمبری
گرچه نشد تیغ، به کار آوری
تیغ کلام تو کند حیدری
کربُ و بَلا را تو نگه داشتی
دین خدا را تو نگه داشتی
بعد پدر کربُ و بَلا کار توست
این همه درد است و دل زار توست
غم نخوری، عمّهی غمخوار تو
بعد اَباالفضل علمدار توست
تک یل این قافله آقا تویی
مثل حسن شاهد غَمها تویی
تو همهی دلخوشی خواهری
غم نخوری کم نشده مَعجری
کم نشده از پدرت جز سَری
پیراهنی رفته و انگشتری
آب بخور گریه نکن اینقدر
روضه نخوان از لب خُشک پدر
خَصم گمان کرد که صَبرت گستت
دست تو را با غُل و زنجیر بست
صبر ولی پای تو از پا نشست
کی بتوان پشت علی را شکست
گرچه که صبرت نشد آقا تمام
زخم تو کاری شده در شهر شام
سخت ترین جای سفر شام بود
سنگ به دست همه بر بام بود
تلخ ترین بادهی در جام بود
زخم زبان طَعنه و دُشنام بود
دور تو و قافلهات صَف زدند
برغم و برگریهی تو کف زدند
وای از آن دم که گرفتار رفت
قافلهات بی کس و بی یار رفت
اشک از آن دیده خونبار رفت
بِنت علی بر سر بازار رفت
تا که اباالفضل نَفس میکشید
سایهی اورا به خدا کس ندید
از سر هر بام تورا میزدند
سنگ بر این آیینهها میزدند
وجه خدا را به خدا میزدند
دست تو بستهاست چرا میزدند
بام چه داغی به دل ما نهاد
صل الله و علیک یا بِنت الحُسین
شمع عمرم داره سوسو میزنه
منو این دشمن بدخو میزنه
حرمله فهمیده بچه سیدم
لگداشو سمت پهلو میزنه
ای پسر بی بَدل آفتاب
دیدهی تو وصف زُلالی آب
پلک تو باشد وَرقی از کتاب
پلک بزن سورهی نوری بتاب
مُصحف رُویت بِخدا خواندنیاست
قاری آن غیر خداوند نیست
سورهی حَمد است ثنا گوی تو
واقعه ساطِع شده از بوی تو
سورهی والشَمس ضُحی روی تو
سجدهی واجب به دو اَبروی تو
والقمر آن طرّه بر شانهات
ارض و سَما دور تو پروانهات
جلوهی حق، بین دو دنیا علی
هر پسره خانهی زهرا علی
معنی هم نامی تو با علی
لعن علی عَدوِکَ یا علی
عشق علی در پدرت مُنجَلی
ای علی اِبن علی اِبن علی
هرکسی از لطف و عنایات گفت
چشم تورا قبلهی حاجات گفت
ذره به خورشید مباهات گفت
از نفس گرم کِرامات گفت
ذات شما، ذات کریم خداست
ذات غلام تو فقیر شماست
ان حَرم قُدس تو اَفلاکیاست
جلوهی جَنّات از آن حاکیاست
چیست ضَریحی که به این پاکیاست
چادر زهراست اگر خاکیاست
پهن شده بر حَرمت چادرش
گشته به عالم عَلمت چادرش
چون علی اَکبر تو علی اَکبری
آینهی حیدر و پیغمبری
گرچه نشد تیغ، به کار آوری
تیغ کلام تو کند حیدری
کربُ و بَلا را تو نگه داشتی
دین خدا را تو نگه داشتی
بعد پدر کربُ و بَلا کار توست
این همه درد است و دل زار توست
غم نخوری، عمّهی غمخوار تو
بعد اَباالفضل علمدار توست
تک یل این قافله آقا تویی
مثل حسن شاهد غَمها تویی
تو همهی دلخوشی خواهری
غم نخوری کم نشده مَعجری
کم نشده از پدرت جز سَری
پیراهنی رفته و انگشتری
آب بخور گریه نکن اینقدر
روضه نخوان از لب خُشک پدر
خَصم گمان کرد که صَبرت گستت
دست تو را با غُل و زنجیر بست
صبر ولی پای تو از پا نشست
کی بتوان پشت علی را شکست
گرچه که صبرت نشد آقا تمام
زخم تو کاری شده در شهر شام
سخت ترین جای سفر شام بود
سنگ به دست همه بر بام بود
تلخ ترین بادهی در جام بود
زخم زبان طَعنه و دُشنام بود
دور تو و قافلهات صَف زدند
برغم و برگریهی تو کف زدند
وای از آن دم که گرفتار رفت
قافلهات بی کس و بی یار رفت
اشک از آن دیده خونبار رفت
بِنت علی بر سر بازار رفت
تا که اباالفضل نَفس میکشید
سایهی اورا به خدا کس ندید
از سر هر بام تورا میزدند
سنگ بر این آیینهها میزدند
وجه خدا را به خدا میزدند
دست تو بستهاست چرا میزدند
بام چه داغی به دل ما نهاد
صل الله و علیک یا بِنت الحُسین
شمع عمرم داره سوسو میزنه
منو این دشمن بدخو میزنه
حرمله فهمیده بچه سیدم
لگداشو سمت پهلو میزنه
تاکنون نظری ثبت نشده است.