- 37
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت حضرت فاطمه (س) شب اول فاطمیه دوم 1403 - میثم مطیعی
مرثیه خوانی شهادت حضرت فاطمه (س) شب اول فاطمیه دوم با صدای میثم مطیعی، 1403
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خدا ست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای کسی که کفو علی می شود جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد محبت ولی الله درد سر دارد کسی که شهر، سر سفره قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟! صدا زد: (( اشهد ان علی ولی الله)) ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمان خوردن حق علی و اولادش سقیفه است و احادیث معتبر دارد سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود سیاستی که برایش علی ضرر دارد کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد دهان تیغ دودم را عجیب می بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم پسر دارد به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع که ماه الفت دیرینه با سحر دارد میان شعله دعایش ظهور مهدی بود که آه سوختگان بیشتر اثر دارد شاعر : مجید تال
-
زمزمه - امشب ایکاش غوغا نمیشد و در وا نمیشد و آتش دخیل چادرِ زهرا نمیشد و عمر حیدر، پایان نمیگیرد چرا؟ دنیا بر من، آسان نمیگیرد چرا؟ از اشک من، طوفان نمیگیرد چرا؟ افتادنت به روی خاک، ببین چه کرده باعلی! به روی پای خود بایست، بگو دوباره یاعلی (آه، از غریبی) بین کوچه یک لحظه دست او، از من رها نشد یک لحظه حتی از سرش، چادر جدا نشد آه ای هیزم، آتش کجا و آفتاب؟ آتش مانده، در حیرت از بانوی آب آمد اینک، ماه علی چه با حجاب خوشا به من که فاطمه، پناه و یاور من است زمانه با دلش چه کرد، که او به فکر رفتن است (آه از غریبی) باید هر زن باشد چو فاطمه؛ حاشا جز این شود زن میتواند با عفاف مرد آفرین شود دارد هرکس از مادرش یک یادگار از زهرا ماند، چادر نمازی وصله دار آن چادر که، بُرد از دل زینب قرار به غیرت علی قسم، که فخر زن حجاب اوست به جای دیدههای شوم نظارهی خدا به اوست (آه از غریبی) شاعر : رضا یزدانی
-
زمینه - توو کوچه میرفتم کسی مانع راهم شد خداروشکر که اون وسط دیوار تکیهگاهم شد حسن پناهم شد من که شبیه دشمنات حقیر دنیا نیستم خودت میدونی ابالحسن اسیر دنیا نیستم نذر نگاهت هرچی فدک علی ان کنتَ فی خیر کنتُ معک علی ان کنتَ فی شر کنتُ معک علی «من با توام علی» بس که شدم گریون تو همه ازم خستهن به هرکسی که رو زدم فورا درارو می بستن بغضمو میشکستن خیلی تمسخر کردن حال من تنها رو: علی چقدر تنها مونده که فرستاده زهرا رو دشمن به زخمم میزد نمک علی ان کنتَ فی خیر کنتُ معک علی ان کنتَ فی شر کنتُ معک علی «من با توام علی» دیر اومدم توو کوچهها امون از این تقدیر خودم دیدم چه جوری با زخمِ غلاف اون شمشیر حیدر من شد پیر جز تو نفهمید هیچکس قصهی درد من رو همه دیدن غرق اشک و آه، نگاه مرد من رو من رو کنارت میزد کتک، علی ان کنت فی خیر کنت معک علی ان کنت فی شر کنت معک علی «من با توام علی» شاعر : رضا یزدانی
-
واحد - تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و بخاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که میزدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیدهی زینب گلاب شد مادر به یاد نالهی مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بیجواب شد مادر؟ نشان غضب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید خمیده سرو قدت در شباب شد مادر عنایتی صف یوم الحساب بر «میثم» که خسته از گنه بی حساب شد مادر شاعر : غلامرضا سازگار
-
واحد - هر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم بر آفتاب گریهم و بی ماه سر کنم زهرای کوچک علیم کز امام خویش در موج غم چو فاطمه، دفع خطر کنم یازهرا، یا زهرا، یازینب، یا زینب با گریه و نماز شب و خانه داریام پیوسته نام مادر خود زنده تر کنم شبها به موج غصه زنم خویش را به خواب تا گریه مخفیانه برای پدر کنم هرچند کودکم بگذارید نیمه شب وقت نماز چادر او را به سر کنم یا زهرا، یا زهرا، یا زینب، یا زینب ماه غریبه، شهر مدینه بیا بگو بی تو چگونه من شب خود را سحر کنم هم رنگ صورت تو شده رخت ماتمم این جامهی من است که باید به ور کنم مادر بیا دوباره مرا در اهد ببر تا حمزه را ز غربت بابا خبر کنم یازهرا، یا زهرا، یا زینب، یا زینب
-
روضه - هر کس هر آن چه دیده، اگر هر کجا، تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی بر تو خدا تجلی هر روزه می کند آیین? تمام نمای خدا تویی میلاد تو تولد توحید و روشنی ست ای مادرِ پدر، غرض از روشنا تویی چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای تا چشم کار می کند ای آشنا تویی نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار سر چشم? فقاهت آل عبا تویی غیر از علی نبود کسی هم تراز تو غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی تو با علی و با تو علی، نور واحدید نقش علی ست در دل آیینه یا تویی؟! شوق شریف رابطه های حریم وحی روح الامین روشن غار حرا تویی ایمان خلاصه در تو و مهر تو می شود مکه تویی مدینه تویی کربلا تویی زمزم ظهور زمزمه های زلال توست مروه تویی، قداست قدسی، صفا تویی بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است سوگند خورده است که خیر النسا تویی شوق تلاوت تو شفا می دهد مرا ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی آن منجی بزرگ که در هر سحر به او می گفت مادرم به تضرع بیا تویی آن راز سر به مُهر که حافظ غریب وار می گفت صبح زود به باد صبا تویی هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست تنها تویی شفیع? روز جزا تویی در خان? تو گوهر بعثت نهفته است راز رسالت هم? انبیا تویی
تاکنون نظری ثبت نشده است.