منو
روز شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم 1403 - محمود کریمی

روز شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم 1403 - محمود کریمی

  • 5 تعداد قطعات
  • 5 دقیقه مدت قطعه
  • 38 دریافت شده
مرثیه خوانی روز شهادت حضرت فاطمه (س) فاطمیه دوم با صدای محمود کریمی، 1403

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 5:43
    مدح - ز خورشید گردون، فراتر منم؛ من که خاک کف پای حیدر، منم؛ من سزد گر ملک لب گشاید به مدحم که مدّاح مولای قنبر، منم؛ من علی آن‌که گر پرسی از وی که هستی؟! بگوید که ساقی کوثر، منم؛ من نگهبان دین؛ دست حق؛ روح قرآن رسول خدا را برادر، منم؛ من مسیحا شود زنده با یک نگاهم که جان عزیز پیمبر، منم؛ من به دریای طوفانی دهر، کشتی به کشتی توحید، لنگر، منم؛ من به پیغمبران رهنما در بلاها به ختم رسل، یار و یاور منم؛ من چه بالاتر از این! چه نیکوتر از این! که همتای زهرای اطهر، منم؛ من علی، جان احمد؛ علی، کفو زهرا علی، باب شبّیر و شبّر، منم؛ من علی، نوح ایمان؛ علی، روح قرآن علی، صاحب سرّ داور، منم؛ من علی، قطب عالم؛ علی، محور حق علی، پیر جبریل‌پرور، منم؛ من علی، شیر و شمشیر و دست الهی علی، فاتح بدر و خیبر، منم؛ من علی، حجّت و هادی و پیر و مرشد علی، میر و سالار و سرور، منم؛ من کجا می‌گریزند از دامن من بیایید، مولا و رهبر منم؛ من امامی که از خشم دوزخ رهاند شما را به فردای محشر، منم؛ من امیری که در جنگ‌های پیاپی نبی گفت مدحش مکرّر، منم؛ من چراغی که شب‌های تاریک سوزد به ویرانه‌های مُحقّر، منم؛ من دلیری که از ناله‌ی دردمندی بلرزد وجودش سراسر، منم؛ من کریمی که در جنگ، شمشیر خود را ببخشد به خصم ستمگر، منم؛ من عزیزی که در تلخ‌کامی، نبی را بُود جان شیرین به پیکر، منم؛ من به صحرا بگویید: من، ابر و بادم به دریا بگویید: گوهر، منم؛ من به گیتی بگویید: من، رهنمایم به گردون بگویید: محور، منم؛ من به آخر بگویید: اوّل، علی بود به اوّل بگویید: آخر، منم؛ من به مظلوم گویید: من، یار مظلوم به ظالم بگویید: حیدر، منم؛ من ولیّ خداوند؛ مولود کعبه که بخشید بر کعبه زیور، منم؛ من مطاف حرم؛ روح حج؛ رکن ارکان صفای صفا؛ روح مشعر، منم؛ من به من می‌سزد اقتدار خدایی که عبد خداوندمظهر، منم؛ من رفیق شفیق فقیران کوفه ولی‌الله دادگستر، منم؛ من امامی که ایتام ویران‌نشین را بگیرد چو فرزند در بر، منم؛ من شهیدی که گردیده گلگون ز خونش مصلّی و محراب و منبر، منم؛ من کشاورز صحرا؛ چراغ خرابه امیر و خداوند کشور، منم؛ من ز مضمون شیرین در این باغ میثم به نخل تو آنکو دهد بر، منم؛ من
  • 4:36
    روضه - دیروز بود انگار؛ عشقت در گلم رفت‌ گفتی علی! غم‌های عالم از دلم رفت دیروز بود انگار؛ با تو پا گرفتم خندیدی و آرام دستت را گرفتم دیروز بود انگار؛ شب را کور کردیم یک خانه‌ی کوچک به زحمت، جور کردیم دیروز بود انگار؛ رونق داشت باغم با بودن تو، غم نمی‌آمد سراغم دیروز بود انگار؛ گل با شمع بودیم شب‌ها سر یک‌سفره باهم جمع بودیم دیروز بود انگار؛ دنیا کام من بود در شهر، عنوانم «علی صف‌شکن» بود دیروز بود انگار؛ دادم این خبر را گفتم که زهرا هست، بفروشم سپر را دیروز بود انگار؛ فکرم، ماندنت بود زیباترین اوقات من، نان‎‌پختنت بود دیروز بود انگار؛ با شور جوانی می‌ایستادی تا نماز شب بخوانی امروز امّا غم گرفته خانه‌ام‌ را سردرد، اذیّت می‌کند ریحانه‌ام را امروز امّا هر نمازش، بی‌قنوت است هرچیز می‌گویم، جواب او سکوت است امروز امّا بخت حیدر، واژگون است هرجای بستر را که می‌بینیم، خون است امروز امّا سوخت مغز استخوانم با من وصیّت کرد، بانوی جوانم امروز امّا غم، دلم را زیرورو کرد از حال زهرایم، مغیره پرس‌وجو کرد امروز امّا کوثر من در مدینه زخم عمیق میخ در دارد به سینه امروز امّا خاک، شسته جامه‌ام را در کوچه‌ها گم‌کرده‌ام عمّامه‌ام را امروز امّا سربه‌زیر شهر هستم دنیا بدان! من با تو دیگر قهر هستم
  • 8:25
    روضه - خانه را بر سرم از داغ خود، آوار مکن جارو از فضّه مگیر؛ آب شدی؛ کار مکن تب مکن؛ لرزه مکن؛ خوب شو و خواب برو لب مگز؛ حرف بزن؛ درد خود، انکار مکن نان نپز؛ خاک نگیر؛ آرد مکن؛ راه مرو بسترت جمع مکن؛ کار به اسرار مکن به خود از درد مپیچ؛ آب مشو؛ چهره مگیر بغلی باز کن و حال حسن، زار مکن نفسی آب بنوش؛ آه مکش؛ سرفه مکن زخم خود، تازه مکن؛ مقنعه، خون‌بار مکن نفسم حبس نما؛ آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی نا‌مردم بی‌عار مکن حرف تابوت نزن؛ باز وصیّت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم، خار مکن گفتمت فاصله‌گیر؛ آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و تکیه به دیوار مکن گفتم ای در! مشکن؛ شعله نزن؛ سینه مسوز زخم مسمار مزن؛ آه که مسمار مکن بقچه را باز مکن؛ باز کفن را مشمار صحبت از غسل تن و نیمه‌شب تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشم تارت آه! ای یار مکن؛ یار مکن؛ یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن؛ صحبت دیدار مکن زینبت زار زند؛ دشنه‌ نزن؛ تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم، تلنبار مکن جرعه‌ای آب؛ لبش خشک، تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن؛ این‌همه نیزار مکن شمر! برگرد؛ گلو را سه‌نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است؛ این‌همه اصرار مکن
  • 6:18
    زمینه - دلم می‌سوزه واسه طفل معصوم یه‌دل سیر، منو ندیده کلثوم برای بغض بی‌صدای زینب برا حسن برا حسین مظلوم دل‌خوشیشون شده تنور روشن میگن که مادر داره قصد موندن دوباره بوی نون گرفته دستم اومدن و کنار من نشستن دل، آشوبه؛ شب داغ محبوبه ظاهراً لبم خندون؛ مثلاً حالم خوبه حسن! بیا شونه‌کنم موهاتو یه‌لحظه بردار از زمین نگاتو بین من ‌و تو موند، داغ کوچه فقط خدا می‌دونه غصّه‌هاتو زینب! بیا؛ شونه کنم موهاتو مادری کن، خواهر برادراتو مادری کن برای بابات علی مادری کن، قصّه‌ی کربلاتو دلم خونه؛ حسنم پریشونه امون از دل حیدر؛ شب غسل و بارونه بیا حسین؛ شونه کنم موهاتو بیا بگیرم خاک دست‌ و پاتو بیا توو چشم مادرت، نگاه کن بیا بگیرم اشکای چشاتو چشاتو قربون؛ توو چشات می‌بینم بی‌کسی و غربت و قتلگاتو دارم می‌بینم تووی دست قاتل خنجر لب‌پریده و موهاتو دل، آتیشه؛ آسمون، سیاه می‌شه الهی نیاد روزی که تن تو، خاکی شه دارم می‌بینم که فرات پر آب کرده عطش، ترک‌ترک لباتو دارم می‌بینم که زدن به نیزه سر قشنگ تو و بچّه‌هاتو دارم می‌بینم که غروب دهم آتیش گرفت دامن خیمه‌هاتو دارم می‌بینم که دارن می‌بندن دستای دخترات و خواهراتو
  • 4:33
    واحد - ای بانوی مهر و آب! لبّیک احیاگرِ آفتاب! لبّیک ما مرتکب جرم و خطاییم ستّار هر ارتکاب! لبّیک هرگاه شود نام تو عرضه از ما برسد جواب، لبّیک ای آن‌که به زمره‌ی حقیقت با تو برود سراب، لبّیک ای آن‌که لباس واقعیت تن‌پوش کنی به خواب، لبّیک قرآن، همه از خطّ تو باشد ای کاتبه‌ی کتاب! لبّیک ما خسر ندیدیم و نبینیم ای سود علی‌الحساب! لبّیک بر مادری‌ات، دل بسپاریم ای رحمت بی‌عتاب! لبّیک حسّاس به‌روی مرتضایی ای جوشن بوتراب! لبّیک می‌گفت علی تورا به کوچه در کشمکش طناب! لبّیک با آه تو، فضّه پشت آن در سر داد چه با شتاب، لبّیک تا دید تورا به گریه گفتا ای یاس شده گلاب! لبّیک محسن به‌فدای یار کردی پس داد تورا رباب، لبّیک

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی