منو
شهادت حضرت رقیه (س)، پنجم صفر 1403 - محمود کریمی

شهادت حضرت رقیه (س)، پنجم صفر 1403 - محمود کریمی

  • 10 تعداد قطعات
  • 5 دقیقه مدت قطعه
  • 90 دریافت شده
مرثیه خوانی شب شهادت حضرت رقیه (س) با صدای محمود کریمی، 1403

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 5:18
    روضه - کم آمده‌است مرغ دلم، آب و دانه‌اش خال لبت کجاست که گیرم نشانه‌اش دستت نرفت در کمرم آن‌قدر که شمر پیچید دور گردن من، تازیانه‌اش آتش بگیرد؛ ای پدر! ای کاش سربه‌سر بازار شام و روسری بچّه‌گانه‌اش سنگ عقیق تو که به دکّان کوفه بود بر سنگ، بسته‌باد دکان و دهانه‌اش نیمی به شعله سوخت و نیمی به‌باد رفت زلفی که بود دست اباالفضل، شانه‌اش دختر، پدرپرست بُوَد؛ منع من نکن دختر، دلش خوش است به بوس شبانه‌اش یادم نرفته است، درختی که بین راه رخساره‌ی تو بود، چراغ شبانه‌اش یادم نرفته است که راهب، مسیح شد زآن کنج لب به کنج کلیسا و خانه‌اش از راهب و درخت چه کم‌داشت دخترت آویز این دلی و بهای بهانه‌اش
  • 5:08
    روضه - درد و دل بکن باباجون با دخترت بگو کی پیرهنتو گرفته بود ترکای روو لبت برا چیه صورتت چرا گرفته بوی دود یه مسلمون نبود، آبت بده بگیره خشکی رووی لباتو چشای خوشگل تو، بازه چرا یه‌نفر نبود ببنده چشاتو بهتره بشنوی از خودم بابا بذا خاطرات اون‌شبو بگم اون‌شبی که فکرشم عذابمه تووی تاریکی صحرا، گم شدم زجر اومد بالا سرم؛ داد می‌زد و کتکم زد و امونمو برید پنجه انداخت تووی موهام و دوید می‌کشید غرور دخترونمو گوشواره برام خریدی، یادته؟ گم‌ شدن بابا، مگه نمی‌دونی؟ بگذریم! دوباره از خودت بگو کجا رفتی، انقده پریشونی من فقط یکم موهام سوخته همین یکمم پریده رنگم؛ مگه نه؟! لباسام یه‌ذره نامرتّبه ولی من هنوز قشنگم؛ مگه نه؟! کی موی قشنگتو بهم زده مثه من، چشات کبوده باباجون سرتو با چی بریدن عزیزم؟! قاتل، این‌کاره نبوده باباجون کی زیر گلوت را عزیزم این‌طور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه
  • 2:08
    روضه - مرهم کنون به زخم رسیده؛ چه فایده! بابا! سرت رسیده، بریده؛ چه فایده! امشب که آمدی به خرابه ببینمت سویی نمانده است به دیده؛ چه فایده! تو آمدی که بوسه‌زنی جای سیلی‌ام با این لب بریده بریده؛ چه فایده! می‌خواستم به پای تو خیزم پدر، ولی قدّم شبیه عمّه خمیده؛ چه فایده! از دست‌های پر ورمم چه توقّعی است از پای رووی خار دویده؛ چه فایده! می‌خواستم فقط تو کشی دست بر سرم رفتی و دست غیر کشیده؛ چه فایده! گفتم که عشوه می‌کنم و ناز می‌خری حالا که رنگ و روم پریده؛ چه فایده! گیرم که گوشواره برایم خریده‌ای من لاله‌گوش‌هام دریده؛ چه فایده!
  • 6:22
    زمینه - اگه پر از غم بی‌حسابم؛ اگه شبا نمی‌بره خوابم اگه شبا وقتی همه خوابن؛ بی‌قرارم، پر تب‌وتابم به‌خاطر اینه می‌خوام به قولی که یه‌شب توو خیمه‌ها به هم دادیم، عمل کنم می‌خوام یواشکی بیام و نیزتو بغل کنم درسته که نمی‌شنوه گوشم؛ خیلی چیزا شده فراموشم امّا می‌بینم از رووی نیزه، بهم میگی بیا توو آغوشم فقط خدا می‌دونه وقت دیدار آخریمونو نمی‌ذارم کسی بفهمه راز پدر دختریمونو بسته نمی‌شه چشای خستم؛ آخه می‌سوزه دل شکستم منتظرم تا همه بخوابن؛ حتّی یه‌دم چشامو نبستم به‌خاطر اینه می‌خوام یواشکی توو تاریکی، خودم تا پای نیزه‌ها بیام با این پاها و این چشای کم‌سو، خیلی سخته بی‌صدا بیام میگن توو کربلا، علی‌اصغر رووی ضریح سینه‌ت آروم‌شد نذار بگن که دختر شاه از آغوش گرم بابا، محروم ‌شد ببر مثه شیش‌ماهه‌، بابا به آسمونا دخترت رو اگه منو بغل نکردی، خودم بغل‌کنم سرت رو اگه چشام همیشه می‌باره؛ روزم اگه مثه شب تاره اگه دلم دیگه حاجتی جز بوسیدن رووی تو نداره به‌خاطر اینه سر مطهّرت می‌خواد یه‌شب به دیدنم بیاد خدا کنه که قبل از نفس‌بریدنم بیاد میون قتلگاه و روو نیزه، دلم همون‌جا ‌که تو بودی بود شبای ناتموم بی‌خوابی بعد محلّه‌ی یهودی بود
  • 5:09
    شور - بی‌تو، حال بنده‌ی فراری بدبیاری پشت بدبیاری سنگتو به سینه می‌زنم باز تو برام سنگ‌تموم می‌ذاری ای حسین جان شب و روزم هوایی حرم؛ بی‌تو می‌میرم بغلم کن، نذار جایی برم؛ بی‌تو می‌میرم حسین جان! بی‌تو می‌میرم اون‌همه مدّعی بودن امّا کسی جز تو، دردمو ندونست من به راه اومدم امّا آخر جز علمدارت کسی نتونست ای حسین جان سینمه صحن کربلای تو؛ بی‌تو می‌میرم دل من، تنگ میشه برای تو؛ بی‌تو می‌میرم ناز پرچم ‌سیاتو می‌خرم؛ بی‌تو می‌میرم بغلم کن، نذار جایی برم؛ بی‌تو می‌میرم حسین جان! بی‌تو می‌میرم اولیاء و انبیاء می‌دونن شغل نوکری چقد شریفه کلّ غم‌ها اگه متّحد شن همشونو عشق تو حریفه ای حسین جان وای اگه درد من، دوا بشه؛ بی‌تو می‌میرم دستم از دامنت، رها بشه؛ بی‌تو می‌میرم حضرت عشق! به‌جون مادرم؛ بی‌تو می‌میرم بغلم کن، نذار جایی برم؛ بی‌تو می‌میرم حسین جان! بی‌تو می‌میرم
  • 2:33
    واحد - چه می‌شد در پس شب‌های تار ما، سحر باشد خدایا! این طبق کاش از عزیز ما، خبر باشد سری را رووی نیزه دیده‌ام، قدری شبیه‌ش بود خدایا! کاش بابای عزیز ما، سفر باشد نمی‌دانم کجا مانده است امّا هرکسی دیدش بگوید تا که نگذارد رقیّه در خطر باشد بیاید بی‌بدن، بی‌سر؛ بیاید کاش از این‌ در بیاید تا که بالای سر ما هم، پدر باشد پدر، یک‌ساعتی با شمر بود و من چهل‌منزل به من حق می‌دهد، حالم شبیه محتضر باشد تنور خانه‌ی خولی، گمانم بود روشن چون توقّع داشتم سهمم از این ‌سر، بیشتر باشد تمامش سوخت؛ غارت گشت؛ دست این و آن افتاد و إلّا موی دختربچّه باید تا کمر باشد
  • 3:24
    واحد - منم دختر ثارالله گل پرپرِ ثارالله شبیه مادرش زهرا منم کوثر ثارالله سفیر شاه در شامم منم گوهر ثارالله میان آسمان سیّدالاحرار منم اختر ثارالله سه‌ساله دختری هستم که شد دلبر ثارالله اگر کرب‌وبلا خواهی سفارش می‌کنم محضر ثارالله با گریه و با آهم، حق‌ جویم و حق خواهم خطبه خوانده‌ام با اشک؛ دخت ولی الله‌ام منم مجاهد نستوه منم شبیه عمّه‌زینبم از کوه منم مثل عمو عبّاس ندارم وحشتی ز لشکر انبوه تمام انبیاء بردند همه نام مرا در غصّه و اندوه میان سختی امواج به نوحه خوانده اسمم نوح ولی ذکر لبم این است علیکَ سیّدی نَفدیکَ دمّی و الروح میان گریه می‌خوانم سلام الله علی سیّدنا المجروح أنا بنت ولی الله؛ أنا اخت ولی الله أنا اخت علی‌اکبر؛ أنا جوهرة التاج بنات الله أنا و عمّتی زینب، نَتَحاربُ عدوَّ الله
  • 3:12
    شور - هنگام دفنم آمدی؛ بین جماعت دیدمت در حین تلقین، عشق تو دارد تکانم می‌دهد از آن گیسو که در دست رقیبان رایگان می‌گشت اگر یک‌تار مو هم می‌فروشی، من خریدارم امیدم روز محشر هست نشانم می دهی با دست ملائک را بفرمایی بیاریدش فلانی را
  • 4:23
    شور - مرا هزار امید است و هر هزار، تویی شروع شادی و پایان انتظار، تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار، تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود، خالی ماند در این سرا تو بمان؛ ای که ماندگار، تویی شهاب زودگذر، لحظه‌های بوالهوسی‌ست ستاره‌ای که بخندد به شام تار، تویی جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند چه باک زان‌همه دشمن؛ چو دوست‌دار، تویی دلم صُراحی لبریز آرزومندی‌ است مرا هزار امید است و هر هزار، تویی
  • 4:03
    شور - غوغاست تووی مقتل محشر کبراست تووی مقتل مجنون رفته از حال پیکر لیلاست تووی مقتل مولا سینه می‌زنه حضرت زهراست تووی مقتل سر رفت روی نیزه‌ها؛ شعله رسید به خیمه‌ها هامون گریه می‌کرد با دل محزون، گریه می‌کرد با ریگ بیابون هرنفس، بارون گریه می‌کرد مثل تیغ کهنه نعل تازه، خون‌گریه می‌کرد از فریاد العطش، می‌سوزه دل فرات رفتن سمت خیمه‌ها؛ واویلا علی البنات وقتی بی‌هوا زد مادرش زهرارو صدا زد روی خاک گودال با لب تشنه، دست‌وپا زد از قاتل بپرسید با دوازده‌ضربه چرا زد؟! وای از شاه بی‌سپاه! از گودال قتلگاه سمت خیمه، بی‌سوار برمی‌گرده ذوالجناح

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است.

تصاویر

پایگاه دعا و نغمه های مذهبی