- 423
- 1000
- 1000
- 1000
شب ششم محرم 96 - میثم مطیعی و وحید نادری
مرثیه خوانی شب ششم محرم با صدای میثم مطیعی و وحید نادری، 1396
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - پسر ارشد دریاست که از چشم ترش آسمان، دست به پیشانی حیرت دارد دشنه بر پهلوی رنجیده او نیست غریب از تباریست که عادت به جراحت دارد فتنه را ضربه ی شمشیر حسن پی کرده س از جمل، با حسن این قوم عداوت دارد زهر یا تیغ، شبیه اند پدر با فرزند اصلا این طایفه میراث شهادت دارد تیر و سنگ است و تنش از همهسو آماج است قاسم اینجا ز پدر مهر نیابت دارد معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست صبر با زخم جگر، حکم شجاعت دارد امشب از خلق کریمش بطلب رزق ای دل هر چه من پر گنهم یار کرامت دارد شاعر : میلاد عرفانپور
-
مقتل و روضه
-
دم آغازین - وحید نادری - بسم الله بإذن الله به إذن فاطمه همان پهلو شکسته در کوچهای با مجتبی دلخون نشسته سر داده نوحه شهید کوچه ها حسن غریب مادر امشب که قاسم میخرامد سوی میدان از رجزش عسل روان شده فراوان سر داده نوحه إن تُـنکِـرونی فَـأنَـا فرعُ الْحَسَن شاعر : سید مهدی سرخان
-
زمینه - وحید نادری - عموی مهربون من چرا نمیخوای جدا بشه سرم بریزه خونم به پای این حرم چرا نمیذاری که منم برم شاید چون یتیمم اما، بابا گفته یه روز توی کرببلا قاسم میشه، بین صحرا عمو غریب و تنها قاسم باید، جای من بشه اونجا جون تو فدا قاسم عمو جونم میگف کاش نمونی نبینی سیلی میخورن عمه ها کاش مثه من یه عمر روضه نخونی با غم کوچه ها مادر حسن برات بمیره الهی که هیچ پسری نبینه زمین بخوره مادرش بشکنه دور از خونه بال و پرش خاکی بشه چادرش و معجرش می میره کوچه، دستای من میون دستای مادر دیدم، سیلی خزون و گل یاس پیمبر افتاد، روی خاکا به دور از چشمای حیدر وای مادر بازوهامو گرف تا بتونه وایسه روی پاش که دیدم افتاده روی خاک کوچه گوشواره هاش مادر حسن برات بمیره الهی که هیچ پسری نبینه سیلی خوردن مادرو تو کوچه ها آزردن مادرو زحمت خونه بردن مادرو می میره گفتم بده دستاتو پاشو بریم عیب نداره پاشو پاشو جون حسن تا نیومده دوباره بابا الاناست که بیاد خونه چشم انتظاره وای مادر با این که با درد پهلو به خودش هی می پیچید ولی تا منو دید به خاطر دل من می خندید مادر حسن برات بمیره
-
شور - اسم تو دلم رو برده، هر کی باختهدل اون برده مُهر مِهر تو آقا جون، از ازل رو قلبم خورده ای نعم الامیرم، از تو اذن میگیرم میپوشم مشکیمو، کاشکی باش بمیرم حضرت حق، روح الامین، نبی، امیرالمؤمنین میگن تموم انبیا، السلام علی الباکین (السلام علی الباکین) تو دنیا تو عقبامونی، تو امروز و فردامونی با ذکر تو جون میگیریم، تو درمون دردامونی اذن از تو سر از من، سوز از تو پر از من لطف آقا از تو، چِشمای تر از من میآید از عرش برین، با ناله و صوتی حزین انگار میخونه مادری، السلام علی الباکین (السلام علی الباکین) شاعر : محمد رضا وحید زاده
-
زمینه - خونه به خونه غم تو در زده عطر ضریحت به دلا سرزده پنجره ای رو به حرم دیده باز دلم که با کبوترا پر زده به سینهی دنیاپرستا می زنیم دست رد به یاد اون دم که آقا تکیه به شمشیر زد نمی ذاریم بمونه مولامون تنها نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا (لک لبیک لک لبیک یا مولا) کوچه به کوچه شهرامون کربلاست تا زنده ایم اسم تو رو لب ماست تا بدونن ما هم از این لشکریم سیا میپوشیم تا دنیا دنیاست میخوام که از نوجوونی سرباز راهت باشم شبیه عبدالله و قاسم تو سپاهت باشم نمی ذاریم بمونه مولامون تنها نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا (لک لبیک لک لبیک یا مولا) تموم هستی خاک پات یا حسین جوونی ما به فدات یا حسین نگاهی کن به این دلای عاشق تا بشیم از بسیجیات یا حسین منتظریم کی شب حمله فرا می رسد امر ز فرماندهی کل قوا می رسد نمی ذاریم بمونه مولامون تنها نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا (لک لبیک لک لبیک یا مولا) شاعر : علی محمد مودب
-
واحد - ای دل وضو بگیر و بیا وقت طاعت است بشکن به یاد او که شکستن عبادت است یک لحظه بی حسین بمانی مصیبت است آزاده باش این دوسه روزی که فرصت است در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن در این جهان که معرکه نور و ظلمت است از سرگذشتن حججی ها سعادت است اینگونه رفتن از پی یک عمر خدمت است عمری مجاهدت که پر از شور و همت است در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن آن کس شود شهید که او را لیاقت است اهل تلاش و صدق و وفا و امانت است او را به خانه رسم گذشت و محبت است در سفره عطر نان حلال است و برکت است در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن اوج صلابت است و شکوه شجاعت است کرب و بلا که مدرسه ی استقامت است هل من معین به گوش جهان تا قیامت است حر باش و دل مبند به دنیا که حسرت است در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن شاعر : میلاد عرفانپور
-
شعرخوانی - روز عاشوراست کربلا غوغاست کربلا آن روز غوغا بود عشق، تنها بود! آتش سوز و عطش بر دشت میبارید در هجوم بادهای سرخ بوتههای خار میلرزید از عَرَق پیشانی خورشید، تَر میشد دم به دم بر ریگهای داغ سایهها کوتاهتر میشد سایهها را اندک اندک ریگهای تشنه مینوشید زیر سوز آتش خورشید آهن و فولاد میجوشید دشت، غرق خنجر و دشنه کودکان، در خیمهها تشنه آسمان غمگین، زمین خونین هر طرف افتاده در میدان: اسبهای زخمی و بیزین نیزه و زوبین شورِ محشر بود نوبتِ یک یار دیگر بود خطی از مرز افق تا دشت میآمد خط سرخی در میان هر دو لشکر بود آن طرف، انبوه دشمن غرق در فولاد و آهن بود این طرف، منظومه خورشیدِ روشن بود این طرف، هفتاد سیّاره بر مدارِ روشن منظومه میچرخید دشمنان، بسیار دوستان، اندک این طرف، کم بود و تنها بود این طرف، کم بود، اما عشق با ما بود شور ِمحشر بود نوبت ِیک یار دیگر بود باز میدان از خودش پرسید: « نوبتِ جولانِ اسبِ کیست؟» دشت، ساکت بود از میان آسمان خیمه های دوست ناگهان رعدی گران برخاست این صدای اوست! این صدای آشنای اوست! این صدا از ماست! این صدای زاده زهراست: هست آیا یاوری ما را ؟ باد با خود این صدا را برد و صدای او به سقف آسمانها خورد
تاکنون نظری ثبت نشده است.