- 978
- 1000
- 1000
- 1000
شب نهم محرم 1400 - میثم مطیعی - تاسوعا
مرثیه خوانی شب نهم محرم با صدای میثم مطیعی، 1400
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - میرفت که با آب حیات آمده باشد میخواست به احیای فرات آمده باشد احساس من این است که با پر شدن مشک از خیمه خروش صلوات آمده باشد بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد... برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد میخواست به رمی جمرات آمده باشد... جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا... اما نکند آن لحظات آمده باشد نقل است که توفان شد و پیداست که باید چه بر سر کشتی نجات آمده باشد طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه شاید عمو از راه فرات آمده باشد... شاعر : حسن بیاتانی
-
زمزمه و مقتل - عطش آتیش زد اهل خیامو عباس میبینی آب آب بچههامو عباس میدونم که تمومه صبرت میدونم که چقد بی تابی اما اصغر داره جون میده، از این بی آبی حدیثی رو شنیدم از جدم من ثواب داره به تشنهها آب دادن بنفسی أنتَ آمادهی جنگی ولی ای سردار به جای شمشیر مشک آبو بردار بنفسی أنتَ «سقای دشت کربلا ای عباس، علمدار من» من اونی که محبوبم میخوادو میخوام که هرچی فرمود مولا به روی چشمام راهی میشم از این نخلستون مشکو پر میکنم از دریا آبو رو آب میریزم یادِ، لبای مولا ای مشک بیا و آبروداری کن دستام اگه افتاد منو یاری کن بریم تا خیمه تیری اگه بهت زدن نامردا میریزه آب و آبروی سقا یه قولی دادم... «سقای دشت کربلا ای عباس، علمدار من» عزیز جونم دستات کجا جا مونده؟ تن غرق زخمت قلبمو لرزونده چِش خورده قد و بالات داداش دست و پاتو بریده دشمن به اشکای منِ بیچاره، دارن میخندن برادرت فدا چشای نازت چشای غرق خون نیمه بازت علمدار من کنار پیکر تو سرگردونم چرا نمیذاری برت گردونم؟ علمدار من «سقای دشت کربلا ای عباس دستات شده از تن جدا ای عباس علمدار من» حسین جان شرمنده که نمیشه پاشم نمیشه از این بیشتر کنارت باشم سقا باید میآورد آبو ندارم من روی برگشتن زودتر برگرد به سمت خیمه، که اومد دشمن شرمندتم حرفت زمین موند مولا افتاده مشک پاره روی خاکا خدانگهدار... شرمندتم که دیگه میشی تنها قرار بعدی ما روی نیها خدانگهدار «سقای دشت کربلا ای عباس دستات شده از تن جدا ای عباس علمدار من» شاعر : سید مهدی سرخان
-
زمینه - رفته برامون آب بیاره ولی ازش خبر ندارم عمو نیاد دیگه چجوری چشمامو روی هم بزارم برم بیرون خیمه که شاید یکم ازش خبر بیارم وای بابا از علقمه رسید آه صدای عمه رو شنید رفت به سمت خیمه عمو وای عمود خیمه رو کشید بابام چرا، اینقدر قدش خمیده تو علقمه چی دیده عمه چرا، میبوسه دخترا رو می بنده معجرا رو «وای عمو عطش عمو عطش» خدا کنه دیگه توو دنیا هیچ کسی این داغو نبینه چهار عموی نازنینم پیکرشون روی زمینه دلم از الآن نگرونِ حال دل ام بنینه آه، چه داغی روی قلبمه وای، چجور برم تا علقمه وای، اینجا پر از نامحرمه وای، میخندن به بابام همه عمه بابام، گریهاش چرا بلنده؟ دشمن بهش میخنده؟ عمو چرا، خواسته که برنگرده؟ با ما وداع نکرده؟ «وای عمو عطش عمو عطش» عمو دیگه برنمیگرده به خیمهها خبر آوردن برای مادرم توو خیمه یه مشک پاره پاره بردن داداش علیّ اصغرم رو با گریه دست من سپردن وای علیِ اصغرم بخواب وای دیگه حرم نداره آب وای چه شیونی به پا شده وای میمیره مادرم رباب خیره شدن، نامحرما به خیمه غرق عذابه خیمه بعد عمو، آرامشی نداریم باید همش بباریم «وای عمو عطش عمو عطش» شاعر : محمدرضا رضایی
-
زمینه - تو شمع جمع عشاقی، الا یا ایهاالساقی عالم فانی، عشقت باقی، الا یا ایهاالساقی چشمت....شده قاتل لشکر دشمن خشمت...زده صاعقه بر سر دشمن برخیز...شب را بشکن عباس است او یا حیدر حیدر حیدر یا حیدر رزمش، قهرش، مهرش، سر تا پا حیدر کراری دیگر آمد فریادش یا حیدر ماشاءالله یابن حیدر این سو آن سو میافتد «سر»، اینسو آنسو میافتد «پا» اینسو آنسو میافتد «دست»، تا میرقصاند تیغش را صحرا...ز قیامش محشر گشته بنگر...که عدو بختش برگشته لشکر...شده سرگشته چون حیدر اسدالله است شمشیرش سیفالله است لا حول و لا قوه الا بالله چشم بد دور از چشمش جانم، ماشاء الله ماشاءالله یابن حیدر شاعر : دکترمحمدمهدی سیار
-
واحد - تو الان باید توو حرم باشی اباالفضلم اباالفضلم نه اینکه بدون علم باشی اباالفضلم اباالفضلم تو الان باید روی پا باشی ابالفضلم ابالفضلم باید راهی خیمهها باشی ابالفضلم ابالفضلم نمیدونم، کنارت بمونم یا خیمه برم نمیدونم، چی آورده عباس غمت بر سرم نمیدونم، دارن خیره میشن به سمت حرم ابالفضلم ابالفضلم علمدار با وفا ابالفضلم بگو اون دو تا دست سقاییت، کجا مونده؟ کجا مونده؟ بگو چشمای غرق زیباییت، کجا مونده؟ کجا مونده؟ نمیتونی از رو زمین پاشی، نه دستی هست، نه پایی هست برامون دوباره تو سقاشی، نه دستی هست، نه پایی هست ابالفضلم، تو برگرد که آروم بشن دخترام ابالفضلم، که چادر بمونه سر خواهرام ابالفصلم، الهی علمدار بمونی برام ابالفضلم ابالفضلم علمدار با وفا ابالفضلم دلم تنگ میشه واسهی چشمات؟ کجا رفتی کجا رفتی ندارم سپاهی به جز دستات؟ کجا رفتی کجا رفتی سرت رو کسی شونه کرد انگار، که بازوی کبودی داشت همون مادر زخمی از دیوار که بازوی کبودی داشت تو هم دیدی؟ برا دیدنت اومده مادرم تو هم دیدی؟ برات نالهها میزده مادرم تو هم دیدی؟ هنوزم خمیده س قد مادرم ابالفضلم ابالفضلم علمدار با وفا ابالفضلم شاعر : رضا یزدانی
-
دودمه - ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد
-
نجوا با امام زمان (عج) - ای کاش که در مقدمت ای یار بمیرم صد بار شوم زنده و صد بار بمیرم من طاقت نادیدن روی تو ندارم مگذار که در حسرت دیدار بمیرم پرونده اعمال مرا پاک کن امشب مگذار سیه روی و گنهکار بمیرم در راه ظهور تو به دردی که نخوردم ای دوست زمن بگذر و بگذار بمیرم ای یوسف زهرا تو بده رزق شهادت مپسند که در بستر و بیمار بمیرم حالا که تویی صاحب عزا کاش که من هم در روضه عباس علمدار بمیرم آنجا که دو دست از بدنش قطع شد و خورد یک تیر به آن چشم گهربار، بمیرم ما بین نوای دو دمِ پیر غلامان: "سقای حسین سید و سالار..." ، بمیرم شاعر : عباس احمدی
کاربر مهمان