شهادت حضرت فاطمه (س) مجید بنی فاطمه

بریز آب روان اسما دلم بی تاب بی تابه بریز آب روان اسما رونه خون و خونابه بریز آب روان اسما چرا زخماش و حاشا کرد بریز آهسته آهسته یه زخم تازه سر وا کرد چه زخمایی چه زهرایی علی چی داره می بینه چه پهلویی چه بازویی هنوز خون میره از سینه

یه دنیا خاطره دارم ازت یه دنیا خاطره داری با من ازم تو رو میگیری چند شبه چرا تب داره چند وقته حسن این خنده های تو این حس مبهمه تو بری برا علی دنیا جهنمه من دیدم که روی بسترت شده خونی با چشمات بهم میگی دیگه نمی مونی می دونم دلت می خواد کنار من باشی ولی نمی تونی پیشم بمون به خاطر علی غربت تو چشماته علی دم رفتن بیا گریه نکن من از جونم گذشتم واسه تو تو پیش بچه ها گریه نکن پیش تو سر شده نه ساله زندگیم دوباره بازم بخند مثل همون قدیم من از غربتت علی هنوز تو آتیشم دل تنگ حسین حسین ابا حسن میشم آخر این شبای بی کسی تموم یه روز میشه میای پیشم دلدار من نبینم اشکت و پیشم بمون به خاطر علی همه دیدن گذاشتی جونت و میون کوچه ها پای علی نتونستی ببینی فاطمه طناب و روی دستای علی این روز آخری زهرا بگم برات میره بین سلسله دستای بچه هات مثل دست من که بین کوچه ها بستن دستای سه ساله حسین و می بندن مثل خنده ای که بین کوچه ها کردن دوباره می خندن وای از غم غریب کربلا

به همین سادگی عاشقت شدم حالم از همیشه خیلی بهتره پیر میشم پای بساط نوکریت چه خوبه زندگی با تو بگذره جهانم از خیال با تو بودن حس گرفته هر احساسی جز تو میشه دل تنگی و حسرت می خوام سهم من از دنیا خودت باشی همیشه دارم می سوزم از آتیش دل تنگی و حسرت تشنه پیمونه منم ساقی می خونه تویی همه تو رفت و آمدن اونی که می مونه تویی می دونم گلایه داری از دلم با چه رویی تو رو آرزو کنم این شبا بهت توسل می کنم دلم و یه جوری زیر و رو کنم نباشی زندگی روی سرم آوار میشه فقط روز مرگی و دلهره تکرار میشه یه حسی میگه که بیشتر به تو وابسته میشم من هر چی از گرفتاری دنیا خسته میشم بی تو نفس نمی کشم من از تو دست نمی کشم حتی یه لحظه از غمت پاهام و پس نمی کشم