- 335
- 1000
- 1000
- 1000
شهادت امام جواد (ع) 94 - حنیف طاهری
مرثیه خوانی شهادت امام جواد (ع) با صدای حنیف طاهری، 1394
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
روضه - به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست که هر که روی تو بیند خراب گردد و مست محبت تو نه امروز کرده جا به دلم که من به روی تو عاشق شدم به روز الست کجا من از تو توانم برید رشته مهر خدای تار وجود مرا به زلف تو بست به دوستی توام گر به پای دار برند من آن نیم که بدارم تو را ز دامان دست شاعر : صغیر اصفهانی
-
زمینه - آخر تو جوونی شد پیر زمونه روضه ش حسنی شد تنها توی خونه وای پسر زهرا توی حجره می زنه دست و پا وای خسته از دنیا روی لبهاش ذکر زهرا زهرا غصه ی بی کسی می باره از نگاش میون هلهله گم شده ناله هاش وای خیلی بی تابه لرزون تر شد آه روی لب هایش وای از نفس افتاده روی قبله ست بی رمق شد دستاش هیچ کس نیست محرم درد و غمش بشه تن بی جونشو رو زمین می کشه روی بام خونه جای تن آقاست چشماش توی غربت مثل دو تا دریاست وای موقع رفتن مثل بابا بی کس و تنها بود وای با لب تشنه گریون بود و یاد عاشورا بود زنده شد غصه ی سر از تن جدا زیر لب گفت حسین خونه شد کربلا تشنه ست ولی زخمی رو بال و پرش نیست تشنه ست ولی دیگه زخمی رو سرش نیست
-
واحد - خسته و دلشکسته و زارم گره افتاده است در کارم جز به کویت کجا پناه آرم یا جوادالائمه ادرکنی ای که روح عبادتی ما را عذرخواه قیامتی ما را جان زهرا عنایتی ما را یا جوادالائمه ادرکنی یاد کوی تو می کنم امشب گفتگوی تو می کنم امشب رو بسوی تو می کنم امشب یا جوادالا ئمه ادرکنی عزت عالمین می خواهم سفر کاظمین می خواهم طوف قبر حسین می خواهم یا جوادالا ئمه ادرکنی ای مسیحا نفس حیاتم بخش خائفم از گنه براتم بخش زین پریشان دلی نجاتم بخش یا جوادالائمه ادرکنی
-
واحد - دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی با دست خود مرا کشت، لب تشنه در جوانی من از نفس فتادم، بر خاک رخ نهادم او میزند به مرگم، لبخند شادمانی ای بلبلان بنالید ای لالهها بریزید شد باغبان دل را گلزار جان خزانی غمها بدل نهفتم، در دم بکس نگفتم بردم بگور با خود صد غصة نهانی لب تشنهام ثوابی، ای امّ فضل آبی بالله این نباشد، پاداش مهربانی
-
شعرخوانی - روزی که میگرفتند پیمان ز نسل آدم عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد گر پاره شد ز مستی پیراهنم بجا بود ساقی لباس زهدم صد ره به می فرو شست تا پاک شد ز رنگی کالوده? ریا بود در کوی ما فقط شکسته دلی می خرند و بس بیچاره بازار خودفروشی ازان سوی دیگر است بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلائی ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود شاعر : غبار همدانی
تاکنون نظری ثبت نشده است.