شب دوم محرم 98، حسن خلج

افتاده بین قتله گاه تو چنگ کینه سپاه نداره دیگه جون پناه پناه عالم دورش پر از کمینه زینب داره می بینه رو سینه داداشش شمر لعینه بالای گودال هی میره از حال پیر شده زینب قد هزار سال سالار زینب

فیض روضه بردم خودمو به تو سپردم نمک از تو سفره ت آقا خوردم جلب ضایت زهرای مرضیه از نوکرای تو با اشک مرثیه یا صاحب الزمان نفسی لک الوقا ناقابلم ولی روحی لک الفدا بسم رب الارباب به شهید تشنه آب دل بی قرار و دریاب دریاب یا صاحب الزمان نفسی لک الوقا ناقابلم ولی روحی لک الفداک شد بهار گریه منم از تبار گریه دل و دیده بی قرار گریه حی علی العزا حی عای الحسین پیغام کربلا خیر العمل حسین مولای من حسین آقای من حسین

آخر راه رسیدیم بیا برگردیم تا که داغ تو ندیدیم بیا برگردیم ناگهان دلهره بر پیکر من ریخته است کربلا گفتی و بال و پر من ریخته است لحظه ای روز دهم از نظرم سرخ گذشت دیدم آنچه به دل دختر من ریخته است هر طرف چشم من افتاد به صحرا دیدم تن بی سر شده دور و بر من ریخته است دیدم از خیرگی تیر سپر لخته خون جای شیرت به لب اصغر من ریخته است غارت پیرهن پاره اگر طولانیست گرگ از بس به سر دلبر من ریخته است کعب نی از همه سو دور تنم پیچیده دست تاراج سر معجر من ریخته است