- 41
- 1000
- 1000
- 1000
در گیر و دار قافیه ماندن درست نیست
مرثیه خوانی وفات حضرت زینب (س) با صدای محمود کریمی، 1391
درگیر و دار قافیه ماندن درست نیست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست
باید که عاشقانه بلا را به جان خرید
پای غمِ نگار نماندن درست نیست
در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است
حرف دگر میان کشاندن درست نیست
از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام
در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست
حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست
دل خانه ی محبت محبوبه ی علیست
گفتم علی دوباره لبم باده خوان شد
گفتم علی درون دلم انفجار شد
گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد
بر شانه ی بُراق محبت سوار شد
گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی
دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد
گفتم علی و سینهی آشفته گُر گرفت
بر شعلهی ولایتِ مولا دچار شد
یا قاهر العدو و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
ساقی بیار باده که مخمور زینبم
محتاجِ جامه بادهی پر زور زینبم
زارم اگر ز غصه ی او زار میزنم
چشمم ز غیر بسته شده کورِ زینبم
در خیمهی حمایت او میزنم نفس
سر مستِ لطفِ دیدهی مسطورِ زینبم
بر من مگیر خورده اگر نعره میکشم
گرمِ دمِ خدایی و پر شورِ زینبم
ترسی ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشینِ روضه ی ذوالنورِ زینبم
دلدادهی علی ام و افتادهی حسن
سینه زن حسینم و منظور زینبم
مجموعهیِ جمال و جلالِ علیست او
آیینه دار کلِ کمالِ علیست او
زینب تجلیِ صلواتیِ کبریاست
زینب اساس زندگی دین مصطفاست
زینب ظهورِ غیرتِ زهرای اطهر است
زینب شکوهِ مرتبتِ شاه لا فتاست
سری دگر به اذن خدا فاش میکنم
زینب نه جزء آل عبا که خودِ کِساست
زینب شریکه الحسنین است فی المحل
زینب انیس خلوتِ شبهایِ مجتباست
زینب شریکه الحسنین است فی البلا
زینب قوام بخشِ مصیباتِ کربلاست
یک گوشهی تجلی او میشود حفیظ
زینب هوالرقیبی یتیمانِ کربلاست
زینب سفینه البرکاتِ محرم است
مهر مدام و چشمهی فیض دمادم است
زینب نگو بگو شررِ قهرِ کردگار
زینب نگو بگو لب برّانِ ذوالفقار
زینب نگو بگو خود نهج الفصاحه است
میبارد از شهامتِ طوفانی اش به وقار
زینب نگو بگو خودِ نهج البلاغه است
افتاده است زیر قدمهاشِ اقتدار
زینب نگو بگو همه یِ عصمتِ بتول
حُجب و حیا نجابت بانویِ بی مزار
زینب نگو بگو همه یِ صبر مجتبی
پیروز عرصه های بلای ناگوار
زینب نگو بگو همه شور کربلا
نخل قیام با نفسش داده برگ و بار
زینب نگو بگو قسم مستجاب عشق
زینب نگو بگو شرف بوتراب عشق
عالم تمام ذره و خورشید زینب است
ویرانگر عمارتِ تردید زینب است
در محور محبت خورشیدِ کربلا
عباس ماهُ حضرت ناهید زینب است
از جملهی تقبَّلِ او میشود عیان
کوه وقار و قله ی توحید زینب است
کوفه خیال کرد علی روی منبر است
اما به روی محمل غم دید زینب است
در جمله ای ز مهدی زهرا رسیده است
در مشکلات مایهی امید زینب است
از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخیل بی بی مشکل گشا شدم
قدّیسه ی مقدسه والا دخیلُکِ
ای شمسهی مشعشعه بالا دخیلُکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
ای مهربانی دل طاها دخیلُکِ
بیچاره ام، فقیر و گرفتار و بی قرار
آرامشِ درونیِ مولا دخیلُکِ
روزیِ فاطمیهی ما در نگاهِ توست
ای دختر مکّرم زهرا دخیلُکِ
چشم مرا همیشه پر از اشک روضه کن
ای کعبه ی مصیبت عظمی دخیلُکِ
بانو توجهی به پریشانی ام نما
ای آسمان عاطفه، بارانی ام نما
درگیر و دار قافیه ماندن درست نیست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست
باید که عاشقانه بلا را به جان خرید
پای غمِ نگار نماندن درست نیست
در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است
حرف دگر میان کشاندن درست نیست
از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام
در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست
حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست
دل خانه ی محبت محبوبه ی علیست
گفتم علی دوباره لبم باده خوان شد
گفتم علی درون دلم انفجار شد
گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد
بر شانه ی بُراق محبت سوار شد
گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی
دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد
گفتم علی و سینهی آشفته گُر گرفت
بر شعلهی ولایتِ مولا دچار شد
یا قاهر العدو و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
ساقی بیار باده که مخمور زینبم
محتاجِ جامه بادهی پر زور زینبم
زارم اگر ز غصه ی او زار میزنم
چشمم ز غیر بسته شده کورِ زینبم
در خیمهی حمایت او میزنم نفس
سر مستِ لطفِ دیدهی مسطورِ زینبم
بر من مگیر خورده اگر نعره میکشم
گرمِ دمِ خدایی و پر شورِ زینبم
ترسی ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشینِ روضه ی ذوالنورِ زینبم
دلدادهی علی ام و افتادهی حسن
سینه زن حسینم و منظور زینبم
مجموعهیِ جمال و جلالِ علیست او
آیینه دار کلِ کمالِ علیست او
زینب تجلیِ صلواتیِ کبریاست
زینب اساس زندگی دین مصطفاست
زینب ظهورِ غیرتِ زهرای اطهر است
زینب شکوهِ مرتبتِ شاه لا فتاست
سری دگر به اذن خدا فاش میکنم
زینب نه جزء آل عبا که خودِ کِساست
زینب شریکه الحسنین است فی المحل
زینب انیس خلوتِ شبهایِ مجتباست
زینب شریکه الحسنین است فی البلا
زینب قوام بخشِ مصیباتِ کربلاست
یک گوشهی تجلی او میشود حفیظ
زینب هوالرقیبی یتیمانِ کربلاست
زینب سفینه البرکاتِ محرم است
مهر مدام و چشمهی فیض دمادم است
زینب نگو بگو شررِ قهرِ کردگار
زینب نگو بگو لب برّانِ ذوالفقار
زینب نگو بگو خود نهج الفصاحه است
میبارد از شهامتِ طوفانی اش به وقار
زینب نگو بگو خودِ نهج البلاغه است
افتاده است زیر قدمهاشِ اقتدار
زینب نگو بگو همه یِ عصمتِ بتول
حُجب و حیا نجابت بانویِ بی مزار
زینب نگو بگو همه یِ صبر مجتبی
پیروز عرصه های بلای ناگوار
زینب نگو بگو همه شور کربلا
نخل قیام با نفسش داده برگ و بار
زینب نگو بگو قسم مستجاب عشق
زینب نگو بگو شرف بوتراب عشق
عالم تمام ذره و خورشید زینب است
ویرانگر عمارتِ تردید زینب است
در محور محبت خورشیدِ کربلا
عباس ماهُ حضرت ناهید زینب است
از جملهی تقبَّلِ او میشود عیان
کوه وقار و قله ی توحید زینب است
کوفه خیال کرد علی روی منبر است
اما به روی محمل غم دید زینب است
در جمله ای ز مهدی زهرا رسیده است
در مشکلات مایهی امید زینب است
از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخیل بی بی مشکل گشا شدم
قدّیسه ی مقدسه والا دخیلُکِ
ای شمسهی مشعشعه بالا دخیلُکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
ای مهربانی دل طاها دخیلُکِ
بیچاره ام، فقیر و گرفتار و بی قرار
آرامشِ درونیِ مولا دخیلُکِ
روزیِ فاطمیهی ما در نگاهِ توست
ای دختر مکّرم زهرا دخیلُکِ
چشم مرا همیشه پر از اشک روضه کن
ای کعبه ی مصیبت عظمی دخیلُکِ
بانو توجهی به پریشانی ام نما
ای آسمان عاطفه، بارانی ام نما
تاکنون نظری ثبت نشده است.